منوی اصلی
لینک دوستان
ویرایش
پخش زنده حرم ها
پخش زنده حرم
درباره وبلاگ
  حاج رضوان[508]


در قلب پر از خون تو غم می ماند/ زینب تویی و باز عَلم می ماند / نوری که تمام چهره ات را پوشاند/ امروز محافظ حرم می ماند
ویرایش
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
ابر برچسب ها
شهید ، خدا ، امام رضا(ع) ، چمران ، سید مجتبی علمدار ، امام حسین(ع) ، فراماسونری ، مادر ، خاطره ، معراج شهدا ، نماد شناسی ، فضای مجازی ، قناسه چی ، امام رضا ، شاهرخ ضرغام ، شب قدر ، شلمچه ، شهادت ، شهدا شرمنده ایم ، شهدای گمنام ، حجاب ، حضرت زینب(س) ، حمید رضا برقعی ، حیـــــــــدر ، خادم ، شهید احمدی روشن ، شهید اندرزگو ، شهید بهشتی ، شهید -حسین خرازی ، شهید زین الدین ، شهید گمنام ، شهید همت ، شهید.جانباز ، شهید-خرازی ، شهید-زین الدین ، شهید-غلام حسین افشردی-حسن باقری ، علامه حسن زاده آملی-ظهور ، علی ، غزل ، فاطمیه ، فراماسون ، امام رضا،مادر ، امام زمان(عج) ، امام زمان.گناه.گناهکار ، اهن ، اوینی ، ایستادگی ، بچه مذهبی ، بدون شرح ، بغض کهنه ، پیامبر(ص) ، تربت امام حسین(ع) ، ترس از مرگ ، تهرانی مقدم ، جانبازان شیمیایی ، جنگ واررنه ، جوان ، داستانک ، دفاع مقدس ، دلم گرفته-تیزی ذوالفقار-گردن های کلفت ، روشنفکران ، سبک زندگی اسلامی ، سربازی ، سردار سلیمانی ، سرفه عربی ، آپاراتی دشمن ، آیت الله بهجت ، ابالفضل ، احمد متوسلیان ، اسرائیل-مدافعان ، اعلم الهدی ، افتاب ، الاغ ، المپیک2012 ،
لوگوی دوستان
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :138
بازدید دیروز :11
کل بازدید :162018
تعداد کل یاد داشت ها : 115
آخرین بازدید : 103/9/2    ساعت : 6:7 ع
امکانات دیگر
زینبیون پادشاه عالمند
..... 

 

امن تر از حرمت نیست،همان بهتر که
 
کودک گمشده در صحن تو پیدا نشود

بهتر از این؟که کسی لحظه پابوسی تو

نفس آخر خود را بِکشد،پا نشود

دردهایم به تو نزدیک ترم کرده طبیب!

حرفم این است که یک وقت مداوا نشود

امتحان کردم این را حرمت، دیدم که

هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود ...




برچسب ها : امام رضا،مادر  ,
      
لبیک یا حسین!!!!!!! 

حسین "ع "  فریاد می زند:

 

               "هل من ناصر ینصرنی؟"

و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم:

لبیک یا حسین! لبیک...

 

حسین"ع" نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند...

و من باز می گویم: لبیک یا حسین!

حسین "ع" شمشیر می خورد من سر پدرم داد می زنم و می گویم:

لبیک یا حسین!

حسین  "ع" سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم:

 لبیک یا حسین! لبیک....

حسین "ع" از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس خنده های 

مستانه ام فریاد میزنم: لبیک...

حسین "ع" رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟

من به دوستم دروغ میگویم و باز فریاد می زنم: لبیک...

حسین"ع" سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، حسین"ع" به من نگاه میکند

 می گوید: تنهایم یاریم کن...

من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک...

خورشید غروب کرده است...

من لبخندی می زنم و می گویم:

اللهم عجل لولیک الفرج...

حسین "ع"به مهدی "عج" نگاه می کند و می گوید:

"مهدی من کسی را نداشتم که بگوید سرباز توئم، اگر کسی نبود یاریم کند، ادعا کننده ای هم نبود...

تو از من مظلوم تری..."

به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم:

"دوستت دارم تنهایت نمی گذارم..."

مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند...

مهدی تنهاست...

حسین تنهاست...





برچسب ها : امام حسین(ع)  ,
      
نامه ای چسبیده به قوطی لوبیا. 

سلام بر رزمندگان اسلام...
این جانب آقای شهرام لطیفی کیا کلاس دوم ب می خواستم بگویم خسته نباشید.
من این قوطی لوبیا را برای شما می فرستم تا بخورید،قوی بشویدو بتوانید خوب بجنگید.
دیروز آقای مدیر گفت:
"هر کس هر چه می خواهد بیاورد.چند روز دیگر می خواهیم برای رزمندگان به جبهه بفرستیم.
اگر خواستید نامه هم بنویسید و بچسبانید به آن"
همه خوشحال شدیم.
حسنی گفت:من سه تا قوطی کمپوت می آورم.
من هم می خواستم یک عالم قوطی لوبیا بخرم و بفرستم.من خودم خیلی لوبیا دوست دارم.
اما دیشب وقتی به بابا گفتم به من پول بدهدتا برای رزمندگان چیزی بخرم ،زد پس کله ام و گفت:
" عجب خری هستی تو ! به ما چه مربوط است که برایشان چیزی بخریم.مگر ما گفتیم بروند بجنگند.
دولت خودش باید غذایشان را بدهد."
یک چیز دیگر هم گفت که خجالت می کشم بگویم.
صبح مامان پول داد تا برای ناهار همبرگر بخرم اما من پول را نگه داشتم و ناهار نخوردم.
سر کلاس شکمم قار و قور کرد.حسنی دلش سوخت و لقمه نان و پنیرش را با من نصف کرد.
عصر از سوپر مارکت اکبر آقا یک قوطی لوبیا خریدم و یواشکی آوردم خانه و حالا دارم نامه می نویسم.
شانس آوردم کسی خانه نیست.
من هم می خواهم وقتی بزرگ شدم حتما به جنگ بیایم.
نه این که مثل شهاب توی خانه قایم شوم.شهاب داداشم ترسو است و به سربازی نرفته.
همه اش توی ویدئو (یک چیزی که توش فیلم میگذارند و تماشا می کنن) فیلم های بی تربیتی مگذارد و تماشا
میکند.مامان می گوید: " باید شهاب را بفرستیم آن ور آب .بچه ام را از سر راه نیاورده ام که بفرستم جنگ تا
جنازه اش را برایم بیاورند."
چند روز پیش پسر همسایه مان شهید شد.داشت توی دانشگاه درس می خواند.اما یک دفعه رفت جبهه .
بابا بهش گفت : "مگر خوشی زیر دلت زده؟بشین خانه درست رو بخون"اما او گوش نکرد.
گفت:"اگر هیچ کس جبهه نرود پس کی از ناموسمان دفاع کند؟"
از بابا پرسیدم ناموس چیه؟جوابم را نداد.من نفهمیدم ناموس چی هست اما فهمیدم باید از آن دفاع کرد.
حسین هیچ وقت حرف الکی نمی زند.دلم برای باباش می سوزد.خیلی پیر شده است.
بابا میگوید:" حالا دیگر نانش توی روغن است.به این ها خیلی می رسند."
حالا علی به جبهه آمده.علی برادر حسین است.
دیروز او را دیدم.تازه از آنجا برگشته بود.بهش گفتم این بار که خواست برود جنگ ، من را هم ببرد.
خندید و کله ام را ماچ کرد.وقتی به بابا گفتم می خواهم بروم جنگ تا از ناموسمان دفاع کنم گوشم را پیچاند و
گفت: "تو.....می خوری.برو دماغت رو بکش بالا."
خیلی دردم آمد.نزدیک بود جلوی نرگس اشکم در بیاید.نرگس دختر همسایه مان است.
مدرسه نمی رود موهایش را همیشه می بافد.خیلی بامزه می شود.
یک بار شهاب مویش را کشید .نرگس گریه کرد.من عصبانی شدم و به شهاب لگد زدم.
بعدش یک عالمه از دستش کتک خوردم ولی گریه نکردم.من بالاخره می آیم به جنگ.حالا می بینید.
می خواهم شهید بشوم مثل حسین.دشمن بعضی وقتها به این جا می آید و و از بالا بمب می اندازد.
بعد رادیو صدایش در می آید.وقتی این صدا می آید ما میدویم سمت زیر زمین .
من نمی ترسم اما مامانم خیلی می ترسد.شهاب هم مثل جوجه می لرزد.بابا بمب ها را می شمارد.
دیشب چند تا بمب انداختند بشکن زد و گفت: " فردا قیمت خانه نصف می شود.حالا وقت خریدن است! "
مامان می خواهد برود اما بابا می گوید:" بمانیم .اگر کمی صبر کنیم جنگ تمام میشود و زمین ارزان تر.
نانمان توی روغن است."
نمی دانم چرا بابا انقدر نان روغنی دوست دارد.
....
ای وای...
باز آژیر قرمز کشیدند.باید بروم توی زیر زمین.بعد بر می گردم نامه ام را تما...

? ? ? ? ? ? ?

 

?? نامه ،پاره و خونین از دست علی افتاد.علی زانو زد. حسین بالا سر علی است .

 

  • حسین فقط لبخند می زند..

 

 

 




برچسب ها : شهید  ,
      
دلنوشت 

خدایا سلام
خوبی ؟!  دلم برات تنگ شده بود !
کجایی ؟ خبر نمیگیری ؟! اِ راستی حواسم نیست ! من باید بهت سر بزنم
دلم خیلی برات تنگ شده بود
خیلی … 
از یه لحظه قبل تا حالا
چه زود دلم تنگ شد ! چه دیر گذشت این لحظه!
دلم واسه حرف زدن صمیمی و بی رودربایستی باهات خیلی تنگ شده !
بعضی وقتها به خودم نگاه میکنم احساس میکنم انقدر بدم که خجالت میکشم سرم رو بالا کنم و بگم !
خدایا سلام !
ولی چند دقیقه با خودم فکر میکنم و میگم مگه رازدار تر از خدا کسی هست ؟!
خدا میدونه همه چی رو ! خودم میدونم که میدونه ! حتی اگه خود خدا هم به روم نیاره !
دوست دارم سرم و بالا کنم و بگم خدایا دوست دارم
راستی خدایا اگه اینجوری حرف بزنم بده ؟! ناراحت میشی ازم ؟!
بلد نیستم با کلاس حرف بزنم ! عربیم هم زیاد خوب نیست !!
خدایا دوست دارم
میدونی هر وقت مشکل پیدا میکنم و دردسر میاد سراغم صدات میزنم !
خدایا خیلی صبوری
وقتی میخندم یادم میره که خدایی هست !
خدایا خودت رو از یادم نبر !
خدایا بهم قدرت بده !
خدایا نذار ازت دور شم !
خدایا سلامتی رو ازم نگیر !
خدایا بهم کمک کن درست فکر کردن و درست حرف زدن و درست رفتار کردن رو یاد بگیرم و انجام بدم !
خدایا ….




برچسب ها : خدا  ,
      
درد دل 

راستی خُدا...

دِلم هوای دیروز را کرده

هوای روزهای کودکی را

دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم

آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد

دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم

و دوباره تمرین کنم الفبای زندگی را

میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی

که دل شکستم و دلم را شکستند

دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان

هر چه میخواهید بکشید این بار

تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو

می شود باز هم کودک شد؟؟

راستی خدا!

دلم فردا هوای امروز را می کند؟؟؟؟؟؟




برچسب ها : خدا  ,
      
حجاب 

قدرت بعضی چیزها خیلی معلوم است،مثل آهن!

یک بار میشود شمشیر سر می اندازد، یک بار میشود چرخ دنده صنعت راه می اندازد.یک بار می شود اسلحه،قلب را از کار می اندازد.اما تاثیرش عمیق نیست.

قدرت بعضی چیزها معلوم است، مثل کاغذ!

یک بار می شود کتاب مغز را به تکاپو می اندازد،یک بار می شود روزنامه جامعه را به تکاپو می اندازد.یک بار می شود اسکناس و دلار قلب ها را به تکاپو می اندازد.

با این حال هنوز هم تاثیرش ماندگار نیست.

اما بعضی چیزها قدرتشان محسوس نیست،مثل پارچه!

یک روز لباس گرم می شود و انسان را از سرما و مرگ نجات می دهد.

یک روز دامن کوتاه می شود و تمدن عظیم اسلامی را در آندلس به یغما می برد.

یک روز چادر می شود و بیخ گلوی استعمار را می گیرد!

احساس غرور می کنم که شیشه عمر ابرقدرت ها در دست های من است!




برچسب ها : حجاب  ,
      
پدر و پسر 
طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد...


یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود.
 معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود. پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. به اسامی مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است. پدری سر پسر را به دامن گرفته است.شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر.




برچسب ها : شهید  ,
      
خطاب به بچه مذهبی ها! 

سلام به همه ی بچه مذهبی ها !!! سر به زیر ها و چشم پاک ها ...

بچه حزب اللهی ها ...

اونایی که چادرشونو محکم گرفتن ...اونایی که تو وبلاگشون عکس شهدا میذارن !!!

اونایی که یه پاشون تو مسجد و یه پاشون تو هیئت ...

 دقت کردید گاهی اوقات چنان ازمون تعریف می کنن که احساس می کنیم شدیم

بهترین بنده ی عابد و زاهد خدا ! فکر می کنیم جامون دیگه طبقه ی بالای بهشته...

 

"به به ... چه انسانی !!! نماز اول وقتش نمی گذره ، چه حجاب کاملی ، خوش به

سعادتت چه خوب با صوت قرآن می خونی ، باریک ا.. اصلا از نماز جمعه

جا نمی مونی ها ، چه سر به زیرو با حیا ... چقدر تو مهربون و خوش قلبی ...

چقدر با خدایی ... چقدر پاک!!!

احسنت چه وبلاگ زیبا و پر محتوایی ..."

نگید !!! تو رو به خدا نگید ...

انقدر میگن و میگن که یهو می بینی اون آدمی نیستی که خدا میخواد ...

دیگه مثل قبل نمازت تو رو به آرامش نمیرسونه...

بله دوستان شما در این حال گرفتار غرور شدید...

بچه مذهبی ها! من این پست رو بیشتر برای خودم نوشتم... که به خیال خودمون

خیلی خوب و پاکیم... گاهی وقت ها میگم خوش به حال بدهایی که در نظر دیگران

بد هستن و ازشون تعریفی نمی شه ... و بدا به حال ما که فقط دلمونو خوش کردیم

و شیطان داره بدجور از تو ما رو کرم خورده می کنه...

انقدر میگن و تو هم گرفتار اولین گناه عالم میشی ...

وای که غرور چه به حال آدم نمیاره!!!

کم کم بهترین اعمالت میشن بدترین اعمال تو ...

تازه مگه شیطون به این راحتی دست از سرت بر میداره!!!

به غیر از غرور گرفتار ریا هم میشی ...واااااااااای ریا !!! پناه می برم به خدا از این دو خصلت خبیث ...

شیطان چنان تو رو گرفتار خودش میکنه که اصلا حتی متوجه گناهت نمی شی...

بعد از این مراقبی همه همونطور که تو رو یه بنده پاک میدونن بمونی و دیگه

نماز اول وقتت برا اینه که تو همون آدم خوبه بمونی و از نظر دیگران خوب جلوه کنی...

دیگه بوی اخلاص نمیده اعمال صالح ات... دیگه مطالب وبلاگت  برا اینه که فلان

شخصیت بیاد و ببینه و بر تعداد نظرات وبت افزوده بشه... دیگه برات مهم نیس که

خدا چه جوری دوست داره .. برات نظر مردم مهمتره که خدایی نکرده یهو بد نشه

که بد بشه و دیگه ازت تعریفی نشه...

یه دوستی دارم هر موقع ازش تعریف میکنی سریع حرفو عوض میکنه و اجازه نمیده

که ادامه بدی ! چرا؟؟؟ چون مبادا مغرور بشه...(خوش به حالش)


فکرم همه‌جا هست، ولی پیشِ خدا نیست /  سجاد? زَردوز که محرابِ دعا نیست

گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟ /   اندیشه سَیّالِ من ای دوست کجا نیست؟

از شدّتِ اِخلاصِ من عالَم شده حیران /    تعریف نباشد، ابداً قصدِ ریا نیست!

 

بچه مذهبی ها! نذارید کسی ازتون زیاد تعریف کنه... ترمز کنید در جایی که ذره ای

احساس غرور و ریا بهتون دست داد...

 


«أرَأیتَ الَذی یُکَذِّبُ بِالدِین... الَذینَ هُم یُراؤُون»(ماعون/1و6)
«آیا کسی که روز جزا را پیوسته انکار می‌کند دیدی؟!... همان کسانی که ریا می‌کنند.»
 
« وَ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَـاء النَّاسِ وَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَ مَن یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَرِینًا فَسَاء قِرِینًا »(نساء/38)
«و آنها کسانی هستند که اموال خود را برای نشان دادن به مردم انفاق می‌کنند و ایمان به خدا و روز بازپسین ندارند (چرا که شیطان رفیق و هم نشین آنهاست) و کسی که شیطان قرین او باشد بد همنشین و قرینی است.»

" خدایا بگیر از ما هر آنچه که تو را از ما می گیرد "

حالا اگه تصمیم جدی گرفتی  خودتو از غرور و ریا حفظ کنی برای سلامتی امام زمان (عج) و فرجش بلند صلوات بفرست.

 




برچسب ها : بچه مذهبی  ,
      
دختر پرستوی موجی 

فقط دعا کنید پدرم شهید بشه!

خشکم زد. گفتم دخترم این چه دعاییه؟

گفت:آخه بابام موجیه!

گفتم خوب انشاالله خوب میشه، چرادعاکنم شهید بشه؟

آخه هروقت موج میگیردش و حال خودشو نمیفهمه شروع میکنه منو

و مادر و برادر رو کتک میزنه! ، امامشکل ما این نیست!

گفتم: دخترم پس مشکل چیه؟

گفت: بعداینکه حالش خوب میشه ومتوجه میشه چه کاری کرده.شروع

میکنه دست و پاهای همهمون را ماچ میکنه و معذرت خواهی میکنه.

حاجی ما طاقت نداریم شرمندگی پدرمون را ببینیم.

حاجی دعاکنید پدرم شهیدشه . ...




برچسب ها : شهید  ,
      
عمه 

حرم امن تو کافی است هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوی گریان شده را

دل سپردیم به آن معجزه ی چشمانت
تا که آباد کنی خانه ی ویران شده را

مِهر تو باعث خاموشی آتشـدان است
خارج از دست خلیل است ، گلستان شده را

گندم ری به تنور کرمت پخته شود
از تو داریم پس این مزرعه ی نان شده را

هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است
از طلا حرف نزن، نقره ی ایوان شده را

به درخانه ی تو بسته و وابسته شدیم
چه نیازی است به جنّت سگ دربان شده را

گر قرار است جبینش به قدومت نرسد
کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را

در محلّه خبر لطف تو   بهتر پیچید
پخش کردند اگر قصه مهمان شده را

شدنی نیست کرم داشته باشی ، امّا
دستگیری نکنی دست به دامان شده را

پنجره ساخته ای دور ضریح کرمت
تا ببندند به آن زلف پریشان شده را

ما فقط ظاهری از اوج تو را می بینیم
گذری نیست به معراج ِ تو حیران شده را

جلوه ای کردی و زهرای پر از جذبه ی تو
تا قم آورد دل شاه خراسان شده را


      
<      1   2   3   4   5   >>   >



پیامهای عمومی ارسال شده

+ سلام بعد از حدود یک سال برگشتم. نمیدونم چی شد که هوس کردم به پارسی بلاگ سر بزنم. شاید باورتون نشه ولی حتی یادم نبود که قالب وبلاگم چیه.خلاصه ش کنم همه ش تقصیر فضاهای مجازی جدیده و بعدش بی ظرفیتی خودم



+ خیلی جالب است اسرائیل با دستان خود مجاهدانی را از سراسر عالم در نزدیکی مرزهای خود جمع کرده که دشمن اصلی خود را صهیونیزم میدانند و نه ارهاب و تکفیر... حالا میفهمم که چرا راه قدس از کربلا میگذرد و اسرائیل روز به روز نا امن تر میشود...



+ در تاریخ ثبت شد: رییس جمهوری که آمده بود تا اعتبار را به پاسپورت ایرانی بازگرداند، حتی نتوانست معاون سیاسی دفتر خودش را به عنوان نماینده ایران راهی آمریکا کند و آمریکایی ها که در این یک سال فهمیده اند به خاطر انفعال در دیپلماسی دولت یازدهم، علاوه بر افزایش تحریم ها باید تحقیرها را هم علیه ایران زیاد کنند، به حمید ابوطالبی ویزای ورود به خاک کشورشان را ندادند.

+ کی میگه تهران گرون ترین شهر دنیاست؟الآن میدونید سوراخ موش تو تل آویو چنده؟=)



+ به نظرم 9دی برای بسیجی ها تبریک و گرامیداشت ندارد.اگر بصیرتی بود نباید کار تا 9دی طول میکشید ولی خدا با بغض و گریه در تریبون عمومی دست به دامن امام زمان شود و... ننگی ست تا ابد بر پیشانی امت.خدا ببخشد



+ خدایا عجب از آدمی که نشانه‌ هایت را می بیند و انکارت می کند و عجب از تو که انکارش را میبینی و مهربانی میکنی !!!

+ یارب اگر نگذری از جرم و گناهم چه کنم ؟ ندهی گر به در خویش پناهم چه کنم ؟ گر برانی و نخوانی و کنی نومیدم به که روی آورم و حاجت ز که خواهم ؛ چه کنم ؟

+ یه سوال بد جور ذهنم رو مشغول کرده اونم اینکه طرفدارای سید صادق شیرازی الان دقیقا کجای عراق دارن میجنگن؟



+ حسن(ع)گوشواره عرش است که در کوچه ها بر روی خاک افتاد.شهادت حضرت فاطمه(س) تسلیت باد



+ سلام اسم حسابم تو پارسی یار رو چه طور میتونم تغییر بدم؟