به نام هر که غرق شور وشینه/به نام هرکه عاشق حسینه
به نام معشوق همه مجانین/به نام نایب خدا بر زمین
به نام تک خال قمار مستی/به نام نامی جنون پرستی
به نام آنکه دلبر فراته/ذکر لب ما روی پل صراطه
به نام حلقه های موی دلدار/به نام دست وبازوی علمدار
به نام مشک پاره پاره بر خاک/به نام معشوق تمام افلاک
به نام راس روی نیزه پهلو/به نام نامی شکاف ابرم
به نام عباس یل کربلا/به نام ذکر هر سجود زهرا
به نام دلربای اشجع الناس به نام میخانه کف العباس.....
برچسب ها : ابالفضل ,
اگر بناست رحمت کسی به ما کمک کند/خدا کند که زود تر خود خدا کمک کند
ضیافت کریم ها که بی گدا نمی شود/کرم کن و بگو کسی به این گدا کمک کند
من اشتباه کرده ام ولی مرا رها نکن/به جز تو کیست که به این بی سرو پا کمک کند
بیا مرا درست کن بیا ضرر نمیکنی/نمی شود خدا همش به خوبها کمک کند
به هر کجا که میروم کسی ضمانتم نمی کند/به طوس میروم مگر امام رضا کمک کند
اگر که خورده کار من گره ،گره گشا که هست/به عاشقان رقیه ی گره گشا کمک کند
چقدر تا دم سحر، سر بریده ی پدر/به دختر سه ساله روی نیزه ها کمک کند
برچسب ها : امام رضا ,
در تازه ترین رویداد عاشورائی، امروز یکشنبه 5 آذر و همزمان با روز عاشورای اباعبدالله الحسین (ع) مقداری از تربت اصلی قبر امام حسین(ع) که در موزه آن حضرت در کربلا قرار دارد به رنگ خون درآمد.
این حادثه در مقابل چشمان حیرت زده شاهدان عینی رخ داد و مقامات رسمی آستانه مقدسه امام حسین(ع) آن را تأیید کردند و تصاویر این حادثه در سایت رسمی آستانه حضرت ابو الفضل العباس(ع) ـ سایت کفیل ـ منتشر شد.
همچنین «حجت الاسلام شیخ عبد المهدی کربلائی» نماینده آیت الله سیستانی و تولیت آستانه مقدسه امام حسین(ع) با حضور در موزه شخصاً این واقعه را مشاهده کرد و نیز هزاران نفر از زائران برای دیدن آن به موزه رفتند.
در احادیث معتبر نقل شده در کتابهای شیعه و سنی آمده است که جبرئیل امین، مقداری از خاک کربلا را همراه با خبر شهادت امام حسین(ع) برای پیامبر اکرم(ص) آورد. ایشان هم آن تربت را به همسر خود ام سلمه داد و فرمود: "هرگاه این خاک به رنگ خون درآمد فرزندم حسین(ع) در سرزمینی به نام کربلا کشته می شود".
متن حدیث: عن «عمر بن ثابت» عن «الاعمش» عن «شقیق» عن «امّ سلمة» قالت: کان الحسن والحسین(علیهما السلام) یلعبان بین یدی رسول اللّه (صلى الله علیه وآله) فی بیتی; فنزل جبریل فقال: "یا محمّد إن امتک تقتل ابنک هذا من بعدک" و أومأ بیده إلى الحسین(ع). فبکى رسول اللّه (صلى الله علیه وآله) وضمّه إلى صدره ثم قال رسول اللّه(ص): "وضعت عندک هذه التربة" فشمّها رسول اللّه (ص) قال: ریح کرب و بلاء، و قال: "یا ام سلمة إذا تحولت هذه التربة دماً فاعلمی أن ابنی قد قتل".
ترجمه: «عمر فرزند ثابت» از «اعمش» و او از «شقیق» روایت کرده که «جناب ام سلمه» گفت: روزی حسن و حسین در منزلم جلوی پیامبر بازى مى کردند. در این هنگام جبرئیل نازل شد و به پیامبر گفت: "اى محمّد امتت بعد از تو این پسرت را به شهادت مى رسانند" و با دستش به سوى حسین (علیه السلام) اشاره کرد. رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) گریه کرد و حسینش را در سینه اش گرفت. سپس رسول خدا(ص) تربتی که جبرئیل به او داده بود را بویید و فرمود: "بوى کرب و بلاء است". و سپس به من فرمود: "اى ام سلمه! این تربت را در نزد تو مى گذارم. وقتى آن تبدیل به خون شد بدان که پسرم حسین کشته شده است".
برخی منابع اهل سنت که این حدیث را روایت کرده اند: «ابن حجر عسقلانى» در کتاب تهذیب التهذیب ـ «ابن ابی بکر هیثمى» در مجمع الزوائد ـ «طبرانى» در کتاب المعجم الکبیر.
برچسب ها : تربت امام حسین(ع) ,
یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: « منم!»
ترق!
ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:« یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد:« حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین. یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد:« کی با حسین کار داشت؟» جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت:« من!»
ترق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!
کتاب رفاقت به سبک تانک صفحه 84
برچسب ها : قناسه چی ,
برادر رزمنده ای داشتیم، مشغول خانه سازی بود. آخر هم نفهمیدم ساختمانش تمام شده یا نه!
جبهه که بودیم، چند وقت یکبار مرخصی می گرفت و می رفت چند عدد آجر روی هم می گذاشت و می آمد. از پیشرفت کارش که می پرسیدم تعریفی نداشت. همیشه یک پای کارش لنگ بود. هر چه تهیه می کرد، استاد بنایش، چیز دیگری می خواست. اوایل که هنوز به اصطلاح آب بندی نشده بود سر به سرش می گذاشتیم و می گفتیم: فکر آهنش را نکن، تو فقط کار را برسان به سقف، بقیه اش با ما.
با تعجب می گفت آخر شما یک چیز می گویید مگر حساب یک شاهی صنار است، پولش خیلی زیاد می شود. دوباره ما خاطر جمعی می دادیم که تو کاری به پولش نداشته باش دو سه نفر از بچه های قدیمی هستند دستانشان در کار آهن است. مغازه آهن فروشی دارند، بعد کنجکاو می شد ببیند اسمشان چیست و کجا دکان دارند
و خلاصه تا قبل از اینکه موضوع لو برود و او بفهمد که منظور ما کسانی هستند که بدنشان پر است از ترکش ریز و درشت است، کلی حال می کردیم.
از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی
برچسب ها : اهن ,
وقتی بی خوابی می افتاد سرمان،دلمان نمی آمد که بگذاریم دیگران راحت بخوابند،خصوصا دوستان نزدیک.به هر بهانه ای بود بالا سرشان می رفتیم و آنها را از جا بلند می کردیم،رفیقی داشتیم،خیلی آدم رک و بی رودربایستی بود.یک شب حوالی اذان صبح رفتم به بالینش،شانه اش را چند بار تکان دادم و آهسته به نحوی که دیگران متوجه نشوند گفتم:هی هی،بلند شو آفتاب زد. آقا چشمت روز بد نبیند،یک مرتبه پتو راکنار زد، و با صدای بلند گفت:مرد حسابی بگذار بخوابم،به من چه که آفتاب می زند،شاید آفتاب بخواهد نیمه شب در بیاید،من هم باید نیمه شب بلند بشوم.عجب گیری افتادیم ها!
از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی
برچسب ها : افتاب ,
دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله العظمی خامنهای نوشت: دوم شهریور ماه سالروز شهادت مبارز نستوه شهید سید علی اندرزگو است.
حجتالاسلام سید مهدی اندرزگو، فرزند این شهید بزرگوار خاطراتی را به نقل از رهبر انقلاب دربارهی آن شهید بازگو کرده است که در ادامه از نظرتان میگذرد:
من در زمان مبارزات پدرم خیلی کوچک بودم و نکات چندانی در یادم نمانده است. هرچه میدانم، از مادرم یا از یاران پدر شنیدهام. بیشترین چیزی که در خاطرم مانده، مسافرتها و سختیهایی است که در راه مبارزه تحمل میکردیم. دستگیری پدر ما برای ساواک بسیار اهمیت داشت و برای دستگیری او جایزههای سنگینی تعیین کرده بودند. برداشت آنها این بود که اگر او را شهید یا دستگیر کنند، روند مبارزهی مردم بسیار کندتر خواهد شد. به همین منظور در ساواک بخش ویژهای را اختصاص داده بودند برای دستگیری این شهید بزرگوار. همهی اینها نشان از اهمیت بسیار بالای حضور شهید اندرزگو در بهبود روند مبارزهها دارد.
عمدهی فعالیت شهید اندرزگو در مبارزه با رژیم غاصب پهلوی عبارت بود از واردات اسلحه و تأمین اسلحهی مورد نیاز مبارزان و نیز وارد کردن اعلامیههای امام رحمهالله به داخل کشور. حاج احمد قدیریان هم که اخیراً به رحمت خدا رفت، برای من نقل کرد سلاحهایی که شهید اندرزگو از افغانستان وارد میکرد، در اوایل انقلاب بسیار به درد خورد و همهی آنها در کمیته و جاهای دیگر مورد استفاده قرار گرفت.
منزل ما در مشهد با منزل حضرت آقا چند کوچه بیشتر فاصله نداشت. در خاطر دارم که شهید اندرزگو برای این عزیزان کلاس آموزش اسلحه گذاشته بود؛ برای حضرت آقا، شهید هاشمینژاد و آیتالله واعظ طبسی. البته من خاطراتی را در این مورد از زبان رهبر معظم انقلاب شنیدهام. حضرت آقا میفرمودند: شهید اندرزگو شبها دیروقت به منزل ما میآمدند و با هم جلسه داشتیم و در مورد مسائل مختلف با هم صحبت میکردیم.
این خروسها تخمگذارند!
یکی از خاطراتی که رهبر معظم انقلاب برایم تعریف کردند، این بود که بارها پدرم را در کوچه و خیابان دیده بودند و بعد از سلام و احوالپرسی متوجه شده بودند که در دست او زنبیلی پر از مهمات و اسلحه است و او با خونسردی کامل آنها را با خود جابهجا میکرد. پدرم بارها ما را هم هنگام جابهجایی مهمات با خود میبرد تا این عملیات شکلی عادیتر به خود بگیرد. البته ما اینها را بعدها از زبان حضرت آقا شنیدیم و آن زمان متوجه نمیشدیم.
از حضرت آقا شنیدم که: یک روز آقای اندرزگو را در بازار «سرشور» مشهد دیدم که با یک موتور گازی میآمد. موتور را که نگهداشت، دیدم چند خروس در عقب موتور خود دارد. از او دربارهی خروسها پرسیدم، جواب داد که این خروسها استثناییاند و تخم میگذارند! حضرت آقا فرمودند زنبیل را که کنار زدم، دیدم زیر پای خروسها پر از نارنجک و اسلحه است.
شهید اندرزگو در شهریور ماه 1357 و در ماه مبارک رمضان به شهادت رسید، ولی ما تا زمان پیروزی انقلاب و ورود امام به ایران که بهمن ماه بود، از این حادثه خبر نداشتیم. روزی که امام وارد کشور میشدند، ما تلویزیون را نگاه میکردیم و منتظر بودیم که ایشان هم همراه امام باشند و با ایشان وارد کشور شوند. حضرت امام به کشور آمدند و در مدرسهی رفاه مستقر شدند، فرمودند خانوادهی آقای اندرزگو را پیدا کنید، من دوست دارم آنها را ببینم. ما به دلیل مبارزات پدر و تحت تعقیب بودنش همواره در حال نقل مکان از شهری به شهر دیگر بودیم. به همین دلیل هیچکدام از اطرافیان امام نشانی ما را نداشتند، اما خود امام در آخرین دیدار پدر ما با ایشان، شنیده بودند که ما در مشهد ساکن هستیم. این شد که آیتالله طبسی و دیگر دوستان ما را پیدا کردند و خدمت امام بردند.
خبر شهادت پدر را امام رحمهالله دادند
یاد دارم زمانی که در تهران و مدرسهی رفاه خدمت امام رسیدیم، ایشان دو برادر کوچکتر من را -یکی هفتماهه و دیگری دوساله- روی پاهای خودشان نشاندند و ما را مورد تفقد و مهربانی قرار دادند. ایشان پس از کمی مقدمهچینی خبر شهادت پدر را به ما دادند. بعد از شنیدن خبر شهادت پدر، مادرم طبیعتاً بسیار دگرگون و ناراحت شدند. حضرت امام هم برای مادر ما از حضرت زینب سلاماللهعلیها و صبر ایشان مثال زدند و او را به صبر و بردباری نصیحت فرمودند. سپس برای ما دعا کردند و من هنوز هم که هنوز است، تأثیرات دعای امام را در زندگی خودم میبینم.
امام به مادرم فرمودند برای این که راحتتر باشید، به تهران بیایید. ما همگی در تهران متولد شده بودیم و بعدها در دوران مبارزات پدر به شهرهای مختلف رفته بودیم. به هر ترتیب ما به تهران آمدیم و بعد از آن در مناسبتهای مختلف خدمت امام میرسیدیم و از رهنمودهای ایشان استفاده میکردیم. امام میفرمودند: همان شبی که این روحانی مبارز به شهادت رسید، خبر شهادتش را برای من تلگراف کردند و من بهشدت از این موضوع ناراحت شدم و غصه خوردم که ما محروم ماندیم از نعمت بزرگی مانند شهید اندرزگو که تجربههای گرانبهایی در مبارزات داشت.
در دوران ریاستجمهوری و رهبری حضرت آیتالله خامنهای هم بارها با ایشان دیدار کردیم. عکسی که حضرت آقا در آن حضور دارند، مربوط به سالگرد شهادت شهید اندرزگو در سال 1361 یا 1362 است که خدمت ایشان رسیدیم. در عکس، آن پیرمرد پدربزرگ پدری من است که همراه ما آمده بود.
منبع: به نقل از فرهنگ نیوز
برچسب ها : شهید اندرزگو ,
به گزارش فرهنگ نیوز ، سالها از جنگ میگذرد و این روزها تازه از سفر برگشتههایی داریم که با آمدنشان شهرهایمان را با بوی کربلا عطرآگین میکنند؛ اینها همان مردانی هستند که روزی برای اسلام رفتند و امروز هم برای اسلام میآیند.
با توجه به درخواست مخاطبان گزارشی از ورود پیکر مطهر شهدا تا نحوه شناسایی و اطلاعرسانی به خانواده را خواهیم خواند.
* تفحص پیکر مطهر شهدا در مناطق عملیاتی
در هنگام جنگ تحمیلی رژیم صدام علیه ایران، به دلیل نامساعد بودن وضعیت جغرافیایی مناطق عملیاتی، حجم آتش دشمن و قرار گرفتن شهدا در محدودهای بین نیروهای خودی و دشمن، امکان جابهجایی و انتقال ابدان شریف تعداد زیادی از شهدا فراهم نشد.
بعد از پذیرش قطعنامه 598 و پایان گرفتن جنگ تحمیلی یکی از مهمترین موضوعاتی که در دستور کار مسئولین نظام اسلامی قرار گرفت، تلاش برای تفحص(جستجو) و کشف مفقودین جنگ تحمیلی بود. بر همین اساس کمیته جستجوی مفقودین با مسئولیت سردار سیدمحمد باقرزاده در ستاد کل نیروهای مسلح شکل گرفت.
بنابراین، تفحص از نظر لغوی به معنای جستجو و کنکاش و در ادبیات دفاع مقدس به معنای جستجو و تلاش برای یافتن پیکرهای مطهر شهدای به جا مانده در معرکه جنگ، تلقی میشود.
* گستره تفحص
با توجه به اینکه ارتش بعثی عراق از ابتدا تا پایان جنگ تحمیلی بخشهای مختلفی از خاک کشورمان را در اشغال داشت و یا در عملیاتهای مختلف رزمندگان اسلام در خطوط پدافندی مذکور تردد داشتند لذا پیکر شهدا معمولاً در معرکه باقی میماندند که برخی از آنها در خلال جنگ به عقبه انتقال داده شد و تعداد زیادی هم تا پایان جنگ در محل درگیری و نبرد به وسیله دشمن دفن شدند که از تفحص شهدا در خاک کشورمان به عنوان عملیات درونمرزی یاد میشود.
در تفحص برونمرزی نیز میتوان گفت، با توجه به اینکه بنا به مقتضیات سیاسی و نظامی جنگ، رزمندگان اسلام دشمن بعثی را در خاک عراق تعقیب و در آنجا اقدام به تک و پاتک میکردند، در نتیجه تعدادی از آنان بعد از شهادت در خاک عراق تا پایان جنگ باقی ماندند.
از دلائل دیگر وجود پیکر شهیدان در داخل خاک عراق آن بود که رژیم بعثی با بیرحمی افراد مجروح و اسیر را در جدار مرز خود و تا عمق خاک عراق به صورت دسته جمعی به شهادت میرساند لذا پس از سالهای 77 گروههایی به نام گروه تفحص برون مرزی تشکیل یافت و با هماهنگی وزارت خارجه دو کشور (در زمان صدام) پیکرهای مطهر شهدا طی مراسم و تشریفات تبادل در مرز به میهن اسلامی منتقل شد.
* عملیات تفحص
عملیات شناسایی پیکرهای مطهر شهدا توسط نیروهای اطلاعات عملیات و عناصر تخریبچی با توجه به اطلاعات و اسناد به دست آمده از رزمندگان و آزادگان، آثار موجود از شهیدان و تشخیص خطوط پدافندی در منطقه عملیاتی صورت میپذیرد؛ سپس مسیر تردد و معبر برای ورود نیروهای تفحص هموار میشود و در صورت نیاز، زمین برای استقرار بیل مکانیکی فراهم میشود.
فعالیت تفحص بسته به نوع، شرایط و جنس زمین متفاوت است. به طور مثال در منطقه فکه زمین رمل و ماسهای است، در چیلات، سومار و میمک تفحص در سنگلاخ و تپهها و شیارهای کوچک و بزرگ انجام میشود، در طلائیه زمین باتلاق است، در شطعلی نیزار و آب وجود دارد و در کردستان و حاج عمران در کوههای صعبالعبور انجام میگیرد.
* در معراج شهدا چه میگذرد
بعد از عملیات کشف پیکر شهدا در مناطق برونمرزی یا درون مرزی، پیکرهای مطهر شهدا برای شناسایی به «ستاد معراج شهدای مرکز» واقع در خیابان بهشت تهران منتقل میشود.
در این مرحله شهدا در ابتدا مورد شناسایی قرار میگیرند؛ پلاک هویت هر شهیدی، ملاک اصلی شناسایی شهدای تفحص شده است؛ در این صورت مسئولان معراج شماره پلاک شهید را با شمارههایی که در دفاتر معراج شهدا ثبت کردهاند، استعلام میکنند و شناسایی شهید صورت میگیرد.
در بحث شناسایی گاهی اوقات اتفاق افتاده که یکی از شهدا کارت شناسایی یا پلاک هویت دارد که منجر به شناسایی دیگر شهدا نیز میشود. به عنوان مثال در 3 سال گذشته 3 شهید از یگان ارتش تفحص شده بودند؛ این شهدا روز دوم جنگ تحمیلی شهید شده بودند؛ شهید آرامی، کارت شناسایی به همراه داشت ولی دو سرباز شهید دیگر دارای کارت شناسایی نبودند؛ پس از پیگیری از طریق یگان ارتش، مسئولان معراج شهدا به این نتیجه رسیدند که شهید نوبخت و شهید انصاری در روز دوم جنگ تحمیلی باهم در منطقه بودند و پیکر این شهدا در طول 30 سال مفقود بوده است؛ لذا یقین حاصل میشود که این پیکر شهدای تفحص شده متعلق به شهیدان نوبخت، انصاری و آرامی بود.
البته برای تشخیص اینکه پیکر دو شهید دیگر متعلق به کدامیک از شهداست، از طریق سنگذاری و dna اقدام به شناسایی شده بود و خانوادههای شهیدان نیز با مدارک و عوامل شناسایی، پذیرفتند که آن پیکرها متعلق به شهدایشان است.
در ادامه شناسایی شهدا، مسولان از هر سرنخی برای یافتن هویت شهید بهره میگیرند و در صورتی که به نتیجهای نرسیدند، بحث سنگذاری، نمونهبرداری برای آزمایش dna، تعیین یگان شهید و تجهیز انجام میگیرد و در صورتی که پاسخ مناسبی گرفته نشد، پیکر شهید به عنوان، شهید گمنام در نقاط مختلف که درخواست تدفین شهید گمنام داشتند و از سوی کمیته جستجوی مفقودین موافقت شده بود، صورت میگیرد.
* مرحله تجهیز و اعزام پیکر شهید در معراج شهدا
با گذشت بیش از 20 سال از کشف پیکرهای شهدا معمولاً استخوانهای آنها به صورت پراکنده است؛ در معراج شهدا ابتدا استخوانهای شهید را مرتب میکنند و میان پنبه قرار میدهند؛ سرتاسر پیکر را میبندند تا به هم نریزد؛ بعد پیکر شهید را درون تابوت میگذارند و دور آن را پرچم میگیرند. پس از بحث تجهیز با هماهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران و یگان مربوطه، شهید را به استان خودش اعزام میکنند.
بحث خبررسانی به خانواده شهید از طریق یگان مربوطه انجام میشود؛ البته خبررسانی شهدای تهران از طریق بنیاد شهید و امور ایثارگران و یگان مربوطه صورت میگیرد و خانوادهها برای رؤیت شهید به معراج شهدا میروند.
* کسانی که همیشه به معراج سر میزنند
خیلی از خانوادههای شهدای مفقود با معراج شهدا ارتباط دارند و با مراجعه به اینجا درخواست میکنند تا در صورت رجعت شهید در ابتدا خبر بازگشت شهیدشان را به آنها اعلام شود اما خبررسانی جزو مأموریتهای ستاد معراج شهدا نیست.
منبع: فارس
برچسب ها : معراج شهدا ,
همانطور که در سؤال ایجاد شده، انسان در هر حرکتی به سوی محبوب میرود و نه به سوی معقول. چنان چه انسان خود میداند که بسیاری از راههایی که میرود خطاست و یا بسیاری از کارهایی که انجام میدهد نادرست است، اما چون آن راه، آن کار، یا غایت و نتیجهی آن را دوست دارد، انجام میدهد.
محبت ریشه، انگیزه و به اصطلاح موتور حرکت است و محبوب نیز هدف آن است. لذا خداوند متعال به خاتم ابنیاء، حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله فرمود که به مردم بگو، اجر رسالتم در «مودت» اهل بیت (ع) است، چرا که مودت، پایه محبت و عشق است و تا مودتی نباشد، جهتگیری و تبعیتی نیز نخواهد بود.
اما خداوند کریم، نه زحمت «شناخت» خودش را به دوش ما انداخته و نه مشقت «ایجاد محبّت» را به ما واگذار کرده است؛ چرا که اگر «شناخت و محبت» اکتسابی بود، قطعاً همگان نمیتوانستند به آن دست یابند و انتظار شناخت و محبّت از همه بندگان، بیحکمت و غیر منطقی میشد، در حالی که همگان باید خداشناس، خداپرست و خدا دوست باشند.
الف – خداوند متعال، خودش را در وجود ما (فطرت)، و در کتاب صُنع (خلقت) و در کلام وحی به ما معرفی کرده است. و کلاً نظام خلقت نیز بر همین قاعده استوار است که ابتدا هر معروفی خودش خود را معرفی میکند و سپس عارف به آن معرفت مییابد. یک شاخه گل نیز ابتدا خودش خود را با ظهورش، با رنگش، با بویش و با خواصش معرفی میکند و سپس هر کس به آن توجه کرد، به میزان توجهاش میشناسدش.
پس خداوند متعال نه تنها خودش را معرفی کرده است، بلکه ذرهای از عالم وجود را خالی از ظهور خود نگذاشته است، تا خلاء، فاصله یا نقصی در شناخت و توجه ایجاد شود.
در معارف اسلامی میخوانید که همه چیز نشانه (اسم) است و البته هر نشانی صاحب نشان را معرفی میکند و امروزه در فرهنگ و به اصطلاح فلسفه غرب (بودریار) نیز میخوانید: «هیچ چیزی خودش نیست و اصلاً خودی وجود ندارد، بلکه همه چیز نشانه است» و البته آنها هیچ موقع نمیخواهند به صاحب نشانه نیز معرفتی پیدا کنند، لذا نتیجههای پوچگرایانه و نهیلیسمی میگیرند.
بدیهی است که در این چرخه هستی، هر علمی نشان از علیم، هر خلقی نشان از خالق، هر قدرتی نشان از قادر، هر زیبایی نشان از جلیل، هر حکمتی نشان از حکیم و... دارد و وقتی همه عالم نشانه شد، خود گواه بر آن است که صاحب نشانه، دیگر خودش نشانهی چیز دیگری نیست و خودش هست و هر چه هست نشانهی اوست (الله نور السموات و الارض)، پس هستی اوست و مثل و مانند هم ندارد.
ب – هم چنین خداوند متعال محبت و عشق خود را در سرشت آدمی نهادینه کرده است. محبت ایجاد کردنی نیست، اما قابل بیتوجهی، قابل سرپوش گذاشتن (کفر)، قابل بدل زدن (شرک)، قابل خیانت (نفاق) و قابل سرکوب کردن است.
محبت به خداوند متعال فطری است، یعنی در خلقت، سرشت و وجود آدمی نهادینه شده است، لذا با کمی دقت و توجه معلوم میشود که همگان عاشق او هستند (حتی کفار)، اگر چه خود ندانند.
مگر نه این که همگان عاشق کمال هستند و نه میتوانند برای کمال حدی قائل شوند و نه برای عشق خودشان به کمال؟ پس همگان بی حد عاشق کمال هستند و به کمال نیز هیچ نقص و نیستی و حدی وارد نمیشود، وگرنه دیگر کمال نیست.
مردم عاشق چه هستند؟ حیات، علم، زیبایی، قدرت، غنا، سلامت، صدق، جود، کرم، لطف، رحمت و ...، خُب اینها همه کمال است و معلوم است که فقط اسم و الفاظ و مفاهیم نیستند، بلکه کمال وجود و ظهور خارجی دارد، یعنی حتماً حیّ، علیم، جمیل، قادر، غنی، سلیم، صادق، جواد، کریم، لطیف، رحیم و ... وجود دارد که عشقهای و محبتها و کششها همه به سوی اوست. به قول امام خمینی (ره): «عشق واقعی و عاشق واقعی، دلیل بر وجود معشوق واقعی است». هر کمالی را نام ببرید، اسم اوست، و اسمها و نشانههای کمال، همه از آن اوست. «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى»
ج - خطای انسان در این است که به خاطر عدم توجه به حقایق عالم هستی و از جمله خدا و خودش، احساس عشق را میکند، اما محبوب و معشوق دروغین درست میکند و به جای حقیقی مینشاند؛ یعنی عشق مجازی به معشوق بدلی. و این ظلم به خود و ظلم به عشق است، لذا روزی که مقابل معشوق ایستاد و پردهها کنار رفت و خیانت علنی شد، بدجوری معذب میشود:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ» (البقره، 165)
ترجمه: و برخى از مردم در برابر خدا همانندهایى [براى او] برمىگزینند و آنها را چون دوستى خدا دوست مىدارند، ولى کسانى که ایمان آوردهاند شدت (غایت) محبتشان خداست، (هر چیز دیگری را در طول عشق او دوست دارند و نه در عرض)، کسانى که [با برگزیدن بتها به خود] ستم نمودهاند اگر مىدانستند هنگامى که عذاب را مشاهده کنند تمام نیرو[ها] از آن خداست و خدا سختکیفر است.
د – علت این انحراف و بدل زدن، عدم توجه به خود و خدا و توجه به زودگذر، یعنی خواهشهای نفسانی است که به جای آن که چون ابزاری مفید در اختیار و کنترل باشند، انسان خود را در اختیار و کنترل آنها قرار میدهد و عبد و بنده نفس خود و دیگران میشود. لذا روی عقل و فطرتش حجاب میافتد، در نتیجه نه خدا را میشناسد و نه محبوب حقیقی را و نه خودش را و نه عشق واقعی را.
پس راه کار، توجه است، راه کار کنار زدن این پردهها و زنگارهای ضخیم گناه است که بر روی عقل و فطرت افتاده است که با توجه، استغفار، توبه و اصلاح، انجام میپذیرد. آن وقت معرفت به معبود و محبوب واقعی کاملتر میشود و شعلههای محبت و عشق، خالصانهتر زبانه میکشد.
منبع : X-shobhe
برچسب ها : ترس از مرگ ,
از بچه های خط نگهدار گردان صاحب الزمان (عج) بود. می گفتند یک شب به کمین رفته بود، صدای مشکوکی می شنود با عجله به سنگر فرماندهی می آید و می گوید بجنبید که عراقیها در حال پیشروی هستند.
از او می پرسند: تو چطور این حرف را می زنی، از کجا می دانی که عراقی اند، شاید با نیروهای خودی اشتباه گرفته باشی!
می گوید: نه بابا، با گوش های خودم شنیدم که عربی سرفه می کردند!
از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی
برچسب ها : سرفه عربی ,
+ سلام بعد از حدود یک سال برگشتم. نمیدونم چی شد که هوس کردم به پارسی بلاگ سر بزنم. شاید باورتون نشه ولی حتی یادم نبود که قالب وبلاگم چیه.خلاصه ش کنم همه ش تقصیر فضاهای مجازی جدیده و بعدش بی ظرفیتی خودم
+ خیلی جالب است اسرائیل با دستان خود مجاهدانی را از سراسر عالم در نزدیکی مرزهای خود جمع کرده که دشمن اصلی خود را صهیونیزم میدانند و نه ارهاب و تکفیر... حالا میفهمم که چرا راه قدس از کربلا میگذرد و اسرائیل روز به روز نا امن تر میشود...
+ در تاریخ ثبت شد: رییس جمهوری که آمده بود تا اعتبار را به پاسپورت ایرانی بازگرداند، حتی نتوانست معاون سیاسی دفتر خودش را به عنوان نماینده ایران راهی آمریکا کند و آمریکایی ها که در این یک سال فهمیده اند به خاطر انفعال در دیپلماسی دولت یازدهم، علاوه بر افزایش تحریم ها باید تحقیرها را هم علیه ایران زیاد کنند، به حمید ابوطالبی ویزای ورود به خاک کشورشان را ندادند.
+ کی میگه تهران گرون ترین شهر دنیاست؟الآن میدونید سوراخ موش تو تل آویو چنده؟=)
+ به نظرم 9دی برای بسیجی ها تبریک و گرامیداشت ندارد.اگر بصیرتی بود نباید کار تا 9دی طول میکشید ولی خدا با بغض و گریه در تریبون عمومی دست به دامن امام زمان شود و... ننگی ست تا ابد بر پیشانی امت.خدا ببخشد
+ خدایا عجب از آدمی که نشانه هایت را می بیند و انکارت می کند و عجب از تو که انکارش را میبینی و مهربانی میکنی !!!
+ یارب اگر نگذری از جرم و گناهم چه کنم ؟ ندهی گر به در خویش پناهم چه کنم ؟ گر برانی و نخوانی و کنی نومیدم به که روی آورم و حاجت ز که خواهم ؛ چه کنم ؟
+ یه سوال بد جور ذهنم رو مشغول کرده اونم اینکه طرفدارای سید صادق شیرازی الان دقیقا کجای عراق دارن میجنگن؟
+ حسن(ع)گوشواره عرش است که در کوچه ها بر روی خاک افتاد.شهادت حضرت فاطمه(س) تسلیت باد
+ سلام اسم حسابم تو پارسی یار رو چه طور میتونم تغییر بدم؟