پيام
+
توي قصابي بودم که يه خانم پير اومد تو مغازه و يه گوشه ايستاد...
يه آقاي جوان خوش تيپي هم اومد تو گفت: آقا ابراهيم قربون دستت پنج کيلو فيله گوساله بکش عجله د
ارم...
آقاي قصاب شروع کرد به بريدن فيله و جدا کردن اضافههاش...
همينجور که داشت کارشو انجام ميداد رو به پيرزن کرد گفت: شما چي ميخواين مادر جان؟
❀حرف دل
93/1/10
حاج رضوان 29
پيرزن اومد جلو يک پونصد تومني مچاله گذاشت تو ترازو گفت: لطفا" به اندازه همين پول گوشت بدين آقا...
قصاب يه نگاهي به پونصد تومني کرد و گفت: پونصد تومان! اين فقط آشغال گوشت ميشه مادر جان...
پيرزن يه فکري کرد و گفت: بده مادر... اشکالي نداره... ممنون...
قصاب آشغال گوشتهاي اون آقا رو کند و گذاشت براي اون خانم...
حاج رضوان 29
اون آقاي جوان که فيله سفارش داده بود همين جور که با موبايلش بازي ميکرد رو به خانم پير کرد و گفت: مادر جان اينارو واسه سگتون ميخواين؟
خانم پير رنگش پريد و سرخ و سفيد شد و با صداي لرزان نگاهي به اون آقا کرد و گفت: سگ؟!!!
آقاي جوان گفت: بله... آخه سگ من اين فيلهها رو هم با ناز ميخوره... سگ شما چجوري اينا رو ميخوره؟!!
حاج رضوان 29
خانم پير با بغض و خجالت گفت: ميخوره ديگه مادر... شکم گرسنه سنگم ميخوره...
آقاي جوان گفت: نژادش چيه مادر؟
خانم پير گفت: بهش ميگن توله سگ دو پا... اينا رو براي بچههام ميخوام اّبگوشت بار بذارم خيلي وقته گوشت نخوردن!
با شنيدن اين جمله اون جوون رنگش عوض شد... يه تيکه از گوشت هاي فيله رو برداشت گذاشت رو آشغال گوشت هاي اون خانم پير...
حاج رضوان 29
خانم پير بهش گفت: شما مگه اينارو براي سگتون نگرفته بودين؟
جوون گفت: چرا مادر...
خانم پير گفت: بچه هاي من غذاي سگ نميخورن مادر...
بعد گوشت فيله رو گذاشت اون طرف و آشغال گوشت هاش رو برداشت و رفت............
دوستان گاهي خوبه يه تلنگري هم به خودمون بزنيم و از اصراف زيادي دست بکشيم
كاسل
خيلي ناراحت کنندست خيلي :(
2-دختر بهار
قشنگ بود آفرين@};-
208787-دختر بهار
واقعا ناراحت کننده است