سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
لینک دوستان
ویرایش
پخش زنده حرم ها
پخش زنده حرم
درباره وبلاگ
  حاج رضوان[508]


در قلب پر از خون تو غم می ماند/ زینب تویی و باز عَلم می ماند / نوری که تمام چهره ات را پوشاند/ امروز محافظ حرم می ماند
ویرایش
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
ابر برچسب ها
شهید ، خدا ، امام رضا(ع) ، چمران ، سید مجتبی علمدار ، امام حسین(ع) ، فراماسونری ، مادر ، خاطره ، معراج شهدا ، نماد شناسی ، فضای مجازی ، قناسه چی ، امام رضا ، شاهرخ ضرغام ، شب قدر ، شلمچه ، شهادت ، شهدا شرمنده ایم ، شهدای گمنام ، حجاب ، حضرت زینب(س) ، حمید رضا برقعی ، حیـــــــــدر ، خادم ، شهید احمدی روشن ، شهید اندرزگو ، شهید بهشتی ، شهید -حسین خرازی ، شهید زین الدین ، شهید گمنام ، شهید همت ، شهید.جانباز ، شهید-خرازی ، شهید-زین الدین ، شهید-غلام حسین افشردی-حسن باقری ، علامه حسن زاده آملی-ظهور ، علی ، غزل ، فاطمیه ، فراماسون ، امام رضا،مادر ، امام زمان(عج) ، امام زمان.گناه.گناهکار ، اهن ، اوینی ، ایستادگی ، بچه مذهبی ، بدون شرح ، بغض کهنه ، پیامبر(ص) ، تربت امام حسین(ع) ، ترس از مرگ ، تهرانی مقدم ، جانبازان شیمیایی ، جنگ واررنه ، جوان ، داستانک ، دفاع مقدس ، دلم گرفته-تیزی ذوالفقار-گردن های کلفت ، روشنفکران ، سبک زندگی اسلامی ، سربازی ، سردار سلیمانی ، سرفه عربی ، آپاراتی دشمن ، آیت الله بهجت ، ابالفضل ، احمد متوسلیان ، اسرائیل-مدافعان ، اعلم الهدی ، افتاب ، الاغ ، المپیک2012 ،
لوگوی دوستان
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :7
بازدید دیروز :51
کل بازدید :159756
تعداد کل یاد داشت ها : 115
آخرین بازدید : 103/2/31    ساعت : 1:45 ص
امکانات دیگر
زینبیون پادشاه عالمند
بره گمشده عباس 

با سر و صدای محمود از خواب پریدم. محمود در حالیکه هرهر می خندید رو به عباس گفت: «عباس پاشو که دخلت درآمده. فک و فامیلات آمده اند دیدنت!» عباس چشمانش را مالید و گفت: «سر به سرم نگذار. لرستان کجا، این جا کجا؟»

- خودت بیا ببین. چه خوش تیپ هم هستند. واست کادو هم آورده اند!

همگی از چادر زدیم بیرون. سه پیرمرد لر با شلوار پاچه گشاد و چاروق و کلاه نمدی به سر در حالیکه یکی از آنها بره سفیدی زیر بغل زده بود، می آمدند. عباس دودستی زد به سرش و نالید: «خانه خراب شدم!»

به زور جلوی خنده مان را گرفتیم. پیرمردها رسیده نرسیده شروع کردند به قربان صدقه رفتن و همه را از دم با ریش زبر و سوزن سوزنی شان گرفتند به بوسیدن. عباس شرمزده یک نگاه به آنها داشت یک نگاه به ما. به رو نیاوردیم و آوردیمشان تو چادر. محمود و دو، سه نفر دیگر رفتند سراغ دم کردن چایی. عباس آن سه را معرفی کرد: پدر، آقا بزرگ و خان دایی، پدرزن آینده اش. پیرمردها با لهجه شیرین لری حرف می زدند و چپق می کشیدند و ما سرفه می کردیم و هر چند لحظه می زدیم بیرون و دراز به دراز روی شکم مان را می گرفتیم و ریسه می رفتیم. خان دایی یا به قول عباس، خالو جان بره را داد بغل عباس و گفت: «بیا خالو جان، پروارش کن و با دوستانت بخور.» اول کار بره نازنازی لباس عباس آقا را معطر کرد و ما دوباره زدیم بیرون. ولخرجی کردیم و چند بار به چادر تدارکات پاتک زدیم و با کمپوت سیب و گیلاس از مهمان های ناخوانده پذیرایی کردیم. پدرزن عباس مثل اژدها دود بیرون داد و گفت: «وضعتان که خیلی خوبه. پس چی هی می گویند به جبهه ها کمک کنید و رزمنده ها محتاج غذا و لباس و پتویند؟» عباس سرخ شد و گفت:«نه کربلایی شما مهمانید و بچه ها سنگ تمام گذاشته اند.» اما این بار پدر و آقا بزرگ هم یاور خان دایی شدند و متفق القول شدند که ما بخور و بخواب کارمان است والله نگهدارمان!

کم کم داشتیم کم می آوریم و به بهانه های الکی کرکر می کردیم و آسمان و صحرا را نشان می دادیم که مثلا به ابری سه گوش در آسمان می خندیدیم! شب هم پتوهایمان را انداختیم زیرشان و آنها تخت خوابیدند.

از شانس بد آن شب فرمانده گردان برای این که آمادگی ما را بسنجد، یک خشم شب جانانه راه انداخت. با اولین شلیک، خان دایی و آقا بزرگ و پدر یا مش بابا مثل عقرب زده ها پریدند و شروع به داد و هوار کشیدن و یا حسین و یا ابوالفضل به دادمان برس، کردن.

لابه لای بچه ضجه می زدند و سینه خیز می رفتند و امام حسین را به کمک می طلبیدند. این وسط بره نازنازی یکی از فرمانده هان را اشتباه گرفته بود و پشت سرش می دوید و بع بع می کرد. دیگر مرده بودیم از خنده.

فرمانده فریاد زد: «از جلو نظام!» سه پیرمرد بلند فریاد زدند: «حاضر!» و بره گفت: «بع! بع!» گردان ترکید. فرمانده که از دست بره مستأصل شده بود دق دلش را سر ما خالی کرد: بشین، پاشو، بخیز!

با هزار مکافات به پیرمرد حالی کردیم که این تمرین است و نباید حرف بزنند تا تنبیه نشویم. اما مگر می شد به بره نازنازی حرف حالی کرد. کم کم فرمانده هم متوجه موضوع شد. زودتر از موعد مقرر ما را مرخص کرد. بره داشت با فرمانده به چادر مسئولین گردان می رفت که عباس با خجالت و ناراحتی بغلش کرد و آورد. پیرمرد ها ترسیده و رمیده شروع کردند به حرف زدن که: «بابا شما چقدر بدبختید. نه خواب دارید و نه آسایش. این وسط ما چکاره ایم، خودمان نمی دانیم!»

صبح وقتی از مراسم صبحگاه برگشتیم، دیدیم که عباس بره اش را بغل کرده و نگاه مان می کند. فهمیدیم که سه پیرمرد فلنگ را بسته اند و بره را گذاشته اند برای عباس. محمود گفت: «غصه نخور، خان دایی پیرمرد خوبی است. حتماً دخترش را بهت می دهد!» عباس تا آمد حرف بزند بره صدایی کرد و لباس عباس معطر شد!

 


کتاب رفاقت به سبک تانک صفحه 47


      
کی با حسین کار داشت؟ 

یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: « منم!»
ترق!
ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:« یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد:« حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین. یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد:« کی با حسین کار داشت؟» جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت:« من!»
ترق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!

 

 کتاب رفاقت به سبک تانک صفحه 84


      

به بهانه فرارسیدن عید نوروز، به بازخوانی بخشی از سخنان مقام معظم رهبری در نوع سبک زندگی اسلامی بپردازیم. اهمیت سبک زندگی یکی از ابعاد پیشرفت با مفهوم اسلامی عبارت است از سبک زندگی کردن، رفتار اجتماعی، شیوه ی زیستن، این یک بعد مهم است، اما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم که هدف انسان، رستگاری و فلاح و نجاح است، باید به سبک زندگی اهمیت دهیم، اگر به معنویت و رستگاری معنوی اعتقادی هم نداشته باشیم، برای زندگی راحت، زندگی برخوردار از امنیت روانی و اخلاقی، باز پرداختن به سبک زندگی مهم است. بنابراین مساله ی اساسی و مهمی است.
 (دیدار با جوانان استان خراسان شمالی، 23/07/1391)
 سبک زندگی بخش حقیقی و اصلی تمدن اسلامی است، ما اگر پیشرفت همه جانبه را به معنای تمدن سازی نوین اسلامی بگیریم، دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزاری است، بخش دیگر، بخش متنی، اصلی و اساسی است.
 بخش ابزاری عبارت است از همین ارزش هایی که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح می کنیم: علم، اختراع، صعنت، سیاست، اقتصاد، اقتدارسیاسی و نظامی، اعتبار بین المللی، تبلیغ و ابزارهای تبلیغ و ..البته پیشرفت های خوبی صورت گرفته.

 

اما بخش حقیقی، آن چیزهایی است که متن زندگی ما را تشکیل می دهد، که همان سبک زندگی است که عرض کردیم. این بخش حقیقی و اصل تمدن است، مثل مساله ی خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوی مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزی، تفریحات، مساله ی خط، مساله زبان، مساله ی کسب کار، رفتار ما در فعالیت سیاسی، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانه ای که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با دولت، سفرهای ما، رفتارهای ما با بیگانه، این ها آن بخش های اصلی تمدن است که متن زندگی انسان است. در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست، باید آسیب شناسی کنیم و راه کار ارائه کنیم تا شاهد پیشرفت در این بخش نیز باشیم.

ایشان فهرستی را در قالب سوالات در تمدن شناسی بیان می دارند:
چرا برخی از بخش های کشورمان طلاق زیاد است؟
چرا در برخی از بخش های کشورمان روی آوردن جوان ها به مواد مخدر زیاد است؟
چرا صلحه رحم در بین ما ضعیف است؟
آپارتمان نشینی چقدر برای ما ضروری است؟ چقدر درست است؟ چه الزاماتی دارد که باید آن ها را رعایت کرد؟ چقدر آن الزامات را رعایت کنیم؟
الگوی تفریح سالم چیست؟
طراحی لباسمان چطور؟
مساله ی آرایش در بین مردان و زنان چطور؟ چقدر درست است؟ چقدر مفید است؟
چرا پشت سر یکدیگر حرف می زنیم؟
حقوق افراد را چقدر رعایت می کنیم؟
چرا در بین بسیاری از مردم ما مصرف گرایی رواج دارد؟ آیا مصرف گرایی افتخار است؟ مصرف گرایی یعنی این که ما هرچه گیر می آوریم، صرف اموری کنیم که جز ضروریات زندگی ما نیست.
 چه کنیم که حق همسر و حق فرزندانمان رعایت شود؟
چه کنیم که طلاق و فروپاشی خانواده، آن چنان که در غرب رایج است، در بین ما رواج پیدا نکند؟
چه کنیم که زن در جامعه ما، هم کرامتش حفظ شود و عزت خانوادگی اش محفوظ بماند، هم بتواند وظایف اجتماعیش را انجام دهد، هم حقوق اجتماعی و خانوادگی اش محفوظ بماند؟ چه کنیم که زن مجبور نباشد بین این چند تا یکی را انتخاب کند؟ این ها جز مسائل اساسی ماست.
حد زاد و ولد در جامعه ما چیست؟
چرا در بعضی از شهر های بزرگ، خانه های مجردی و جود دارد؟ این بیماری غربی چگونه در جامعه ما نفوذ کرده است؟
تجمل گرایی چیست؟ بد است؟ خوب است؟ چقدر ش بد است؟ چقدر ش خوب است؟ چه کار کنیم که از حد خوب فراتر نرود، به حد بد نرسد؟

این ها یک فهرستی از آن چیزهایی است که متن تمدن را تشکیل می دهد. قضاوت درباره ی یک تمدن، مبتنی بر اینها ست.نمی شود یک تمدن را به صرف اینکه ماشین دارد، صنعت دارد، قضاوت کرد و تحسین کرد، در حالی که در داخل آن،این مشکلات فراوان، سراسر جامعه و زندگی مردم را فرا گرفته.اصل اینهاست، آن ها ابزاری است برای اینکه این بخش تامین شود، تا مردم احساس آسایش کنند، با امید زندگی کنند، با امنیت زندگی کنند، پیش بروند، حرکت کنند، تعالی انسانی مطلوب پیدا کنند.

 

آداب و رسوم نوروزی، جلوه ای از سبک زندگی اسلامی – ایرانی است
 همه آنچه که در نوروز اتفاق می افتد به تقویت بنیان های خانواده و ارتباط خانوادگی منجر می شود. ریشه بیشتر ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی  بحران در خانواده می باشد، باید هر اقدامی که موجب تحکیم خانواده می شود را ارج نهاد که آداب و رسوم نوروزی البته با حذف یا اصلاح برخی خرافات، از آن جمله است.
 در همین راستا و در آستانه نوروز باستانی، فرصت مناسبی است تا جایگاه سبک زندگی اسلامی و ایرانی را در زندگی خودمون پیدا کنیم، چنان که جامه ای نو به تن می کنیم و رخت کهنه تمدن غربی را از زندگی هایمان می زدائیم و در جشن ها و دید و بازدید ها و سفارش به صلحه ارحام از تجمل گرایی ها و چشم و هم چشمی های موجود بکاهیم تا بتوانیم با قناعت از دایره این صفات تزریقی خارج شویم. نوروز با پیام تحول و لزوم نو شدن همزمان و همراه با هستی، می تواند سرمشق هر روز زندگی قرار بگیرد و این الگو می تواند در کلی زندگی قابل تعمیم باشد.

 غفلت از پیام زندگی بخش و تحول آفرین نوروز، و تقلید از سبک زندگی غربی از آن رسمی تکراری و ملال آور می سازد و در مقابل توجه به پیام نوروز، به زندگی پویایی و تحرک می بخشد. سبک زندگی از باورها و عقاید ما نشأت می گیرد. اگر به عمق تحول هستی در نوروز باور داشته باشیم ، آداب و رسوم نوروزی می تواند زمینه ای برای تحولات فرهنگی ما شود.

 

 

منبع: خبر گزاری فرهنگ نیوز

 




برچسب ها : سبک زندگی اسلامی  ,
      
علامه حسن زاده: ظهور اتفاق افتاده !! 

در حالی که برخی از دیرباوران هیچ دورنمای امیدوارکننده ای را برای نزدیکی ظهور نمی بینند بزرگانی مانند علامه حسن زاده آملی با بیاناتی حکیمانه ، آنچنان ظهور را ملموس و در دسترس نشان می دهند که امید و نیروی مضاعفی برای پیمودن اندک فاصله باقیمانده تا آن دوران طلائی در جامعه منتظر ایجاد می نماید ، این بیانات پرمغز و امیدوار کننده که در سال 80 و در جمع برخی از طلاب محقق و مشتاق ظهور ایراد شده است ، از چنان اهمیت بالایی برخوردار است که می طلبد منتظران ظهور بارها و بارها با مطالعه ، پیرامون آن بیندیشند...

 



 

« بسم الله الرحمن الرحیم »

 

اوائل روزهای سال 1380 با جمعی از دوستـــان عازم شهر مقدس قـــم شدیم در ایام حضور در قم با محقق بزرگواری آشنا شدیم که در مورد ظهور و نشانه های آن تحقیقات گسترده ای انجام داده بود و با استدلالهای روائی جالب معتقد بود که ظهور بسیار نزدیک است  نکات علمی سخنان ایشان، هر شنونده ای را به تفکر وامیداشت و قضیه فراتر از یک ادعای احساسی و بی بنیان بود تا این که در همان ایام توفیق، یارِ جمع دوستان شد و در صبح یک روز بهاری موفق به حضور در بیت علامه حسن زاده آملی (حفظه الله تعالی) شدیم و از نزدیک این دانشمند گرانقدر را زیارت کردیم داستان چگونگی حضور در محضر ایشان و ساعتی که در خدمت معظم له بودیم خود جریانی شیرین و درس آموز است که وقت مستقلی برای بیان میخواهد که در این مقاله مختصر نمی گنجد.

اما آنچه باعث شد آن جلسه برای این حقیر به یاد ماندنی و سرنوشت ساز شود مطرح شدن ماجرای تحقیق برادر محققمان درمورد ماجرای ظهور ونشانه های آن بود آن طلبه فاضل به تفصیل موضوع را برای حضرت علامه شرح دادند و ایشان با ادب و حوصله مثال زدنی به دقت به سخنان ایشان گوش دادند همه دوستان حاضر در جلسه لحظه شماری میکردند تا عکس العمل علامه حسن زاده را در قبال مسائل مطرح شده مشاهده کنند بعد از پایان سخنان برادر بزرگوار، استاد لحظه ای تامل کردند و سپس با خنده شیرین و معنا داری به جمع نگاه کرده و با آن لهجه شیرین فرمودند خلاصه عرائض حضرات این است که میخواهید بفرمایید که ظهور حضرت نزدیک است؟ با تایید دوستان ایشان فرمودند:

اگر بــــگویم ظــــهور اتفـــاق افتـــــاده چه؟

همه جا خوردیم. اصلا انتظار چنین مطلبی را از ایشان نداشتیم همه مات و متحیر این سخن ایشان بودیم و نمیدانستیم چه بگوییم؛

علامه که متوجه تحیر جمع شده بود با بیانی حکیمانه این گونه مطلب را توضیح دادند برای توضیح مطلب باید مثالی بیان شود پرودگار متعال قواعد عالم ملکوت را نظیر و شبیه قواعد عالم ملک قرار داده و عالم تکوین را منطبق با عالم تشریع خلق کرده تا بشر با پی بردن به اسرار و قواعد عالم ملک و تکوین، پی به اسرار ملکوت و تشریع ببرد و از این هماهنگی و شباهت حکمتهایی  استفاده کند یکی از این قواعد مسلم و عمومی طبیعت، تدریجی بودن تحولات میباشد فی المثل حرکت وضعی زمین و در پی آن طلوع و غروب خورشید یک فرایند تدریجی است اگر خورشید به یک باره در آسمان زندگی مادی و طبیعی طلوع یا غروب کند در روند حیات اختلال ایجاد میشود و هیچ موجود زنده ای قادر به تطبیق خود با تغییر وضعیت نور در میدان حیات نخواهد بود و نظم زندگی به هم می ریزد.

خورشید باید به تدریج غروب و طلوع کند تا موجوداتِ تحت تاثیر خورشید بتوانند خود را با تغییرِ رخ داده تطبیق کرده و حیات به چرخه ی نظم خود ادامه دهد نظیر همین اتفاق نیز در حیات معنوی و ملکوتی بشر، در حال، اتفاق افتاده است.

علامه بزرگوار در توضیح این مطلب فرمودند :

 امام معصوم، خورشید آسمان حیات معنوی بشر است و طلوع و غروب ایشان در صحنه حیات بشر تابع قواعدی شبیه قواعد طبیعی خورشید است اگر مقوله غیبت و ظهور حضرت بطور دفعی و بدون هیچ زمینه ای واقع شود، مسلما جوامع بشری تاب این تحول شدید را نخواهد داشت.

بدین علت حکمت الهی مقتضی  تدریجی بودن این اتفاق عظیم است با بررسی تاریخ حیات با برکت حضرت در میابیم که این اتفاق درمورد غیبت حضرت واقع شده است غیر از اینکه حیات سه امام همام قبل از امام عصر(عج) تقریبا به حالت غیبت بوده و نوعی تمرین برای شیعیان برای زندگی مومنانه بدون ارتباط فیزیکی با امام بود.

غیبت حضرت به دو مرحله غیبت صغری و کبــــــری تقسیم میشود مرحله غیبت صغری به مثابه آماده کردن مردم برای غیبت اصلی و طــــــولانی حضرت بوده است.

همین حکمت در دوران ظهور حضرت هم رعایت خواهد شد بشری که در طول صد ها سال در دل ظلمت زندگیِ بدون حاکمیت فرهنگ توحیـــــدی-ولایــــــی نشو و نما پیدا کرده ظرفیت تحمل ناگهانی نور وجودی که به تعبیر قرآن زمین را اشراق میکند "اشرقت الارض بنور ربها..." را ندارد لذا باید واسطه در این بین وجود داشته باشد بدین معنا که مجالی برای تجلی نور ایشان در وسعت های محدود بوجود آید، که مردم بتوانند خود را برای حضور آن مقام رفیع آماده کنند.

سپس آن عارف روشن ضمیر تاملی کرده و با قاطعیت، جملاتی فرمودند که باعث شد جمع حاضر به وجد آمده و طوفانی از شادی و سرور در دل و جان حضار پدید آید؛

و آن از این قرار بود :

 قرائن و شواهد نشان می دهد انقــــلاب اســـلامی و نــــظام مقـــــدس جمهـــــوری اســـــلامی ایران ظهور صغرای حضرت بقیه الله الاعظم

و بین الطلوعین حکومت جهانی امام زمان ارواحنا فداه می باشد.

آنگاه این مژده بزرگ را بیان مثال هایی شرح دادند ایشان فرمودند:

مثلا این مراسمات عبادی و معنوی را ببینید

http://www.sahebzaman.org/images/stories/other/maraseme-2a.jpg

روزی در همین شهر قم، اگر چند طلبه بصورت انفرادی و با هزینه شخصی چند روزی اعتکاف میکردند، میگفتیم الحمد الله معنویت در حوزه پیشرفت کرده ولی اکنون میبینیم چند هفته قبل از ایام اعتکاف شاهد جوانانی هستیم که چندین شبانه روز و در سخت ترین شرایط و با کم ترین امکانات در مساجد و حرمها معتکف میشوند و عمده هدف خود را خود سازی برای آمادگی ظهور اعلام میکنند مگر در ایام رژیم گذشته عموم مردم از معارف اهل بیت و ادعیه ایشان اینقدر اطلاع داشتند!؟

 در روز عرفه در غیر صحرای عرفه شاید خواصی پیدا میشدند که دعای عرفه سید الشهدا را با آن مضامین بلند و عرشی را قرائت میکردند؛ اما اکنون چه؟ از ظهر تا عصر عرفه، مساجد ، حرمها و خیابانهای اطراف و رسانه ها بسیج می شوند تا میلیونها انسان اعم از نوجوان و جوان و پیر و زن و مرد و عامی و عالم در کنار هم نشسته و با ناله و تضرع، این دعای به این حجم را قرائت می کنند ،

اینها فرج امام زمان نیست، پس چیست؟

 http://www.sahebzaman.org/images/stories/agha-emam/aqa-majles-qoran.jpg

زمانی بر این ملت گذشت که حتی در میان خواص کمتر کسی پیدا میشد که بتواند قرآن را از روی مصحف، به درستی قرائت کند

تا چه رسد به درک معانی و معارف قرآن

اما اکنون میبینیم که درسراسر کشور دهها هزار حافظ و قاری قرآن تربیت شده اند که بدنبال درک حقائق قرآن و عمل به آنها هستند ،

آیا اینها جلوه های ظهور نیست؟ 

 http://www.sahebzaman.org/images/stories/shohada/sky-shoahda.jpg

نمـــاز جمـــعه ها، راهپیـــمایی ها، جهـــادها و شهــــادت ها، احیـــاء مهـــدیه ها و جمـــکران، اقـــــبال مردم به دعـــــای ندبــــه و...
همه و همه نشان از یک خیزش عظیم و تحولی بی سابقه در تاریخ تشیع و همه جلوه هایی از ظهور صغری است
 انقـــــلاب اســـــلامی ایـــــران
ظهـــــور برنــــامه ای، شخصیـــــتی و حقــــوقی حضرت مهـــــــدی موعـــــود(عج) بوده و
 ظهــور جهانی و اصلی حضرت، ظهـــور شخصی و حقیـــقی ایشــان میباشد
هر کس هر کاری میخواهد در دوران ظهور انجام دهد الان شروع کند
چون وقتش فرا رسیده و زمینه اش از هر جهت آماده است.

راوی : حجت الاسلام حسین نژاد


 

منبع:پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی صاحب الزمان عج




برچسب ها : علامه حسن زاده آملی-ظهور  ,
      
تانک ها روی بدن شهدا رژه رفتند 

 

شهر هویزه را به سهام خیام هم می شناسند، دختری که 8 مهر 59 با عراقی ها درگیر شد. سهام به عراقی هایی که موقع برداشتن آب مزاحمش شدند، گفت مگر شمر هستید که نمی گذارید آب برداریم؟ آن ها هم گلوله ای به پیشانیش زدند و شهیدش کردند. مردم خشمگین شدند، راه پیمایی کردند، به عراقی ها حمله کردند و شهر را آزاد کردند. هویزه از آن روز تا دی ماه 59 آزاد بود و دی ماه دوباره اشغال شد.

اعلم الهدی


 هشت سال دفاع مقدس به عنوان یک درس و تجربه بسیار گران قیمت، که به قیمت خون صدها هزار شهید و خسارات فراوان به دست آمده است، می تواند در زمینه های گوناگونی مورد استفاده قرار گیرد.

شهر هویزه را به سهام خیام هم می شناسند، دختری که 8 مهر 59 با عراقی ها درگیر شد. سهام به عراقی هایی که موقع برداشتن آب مزاحمش شدند، گفت مگر شمر هستید که نمی گذارید آب برداریم؟ آن ها هم گلوله ای به پیشانیش زدند و شهیدش کردند. مردم خشمگین شدند، راه پیمایی کردند، به عراقی ها حمله کردند و شهر را آزاد کردند. هویزه از آن روز تا دی ماه 59 آزاد بود و دی ماه دوباره اشغال شد.

عملیات هویزه که در نتیجه نا هماهنگی و عدم تجربه نیروهای خودی پس از پیروزی اولیه به شکست انجامید، می تواند عبرتی باشد برای عبرت گیران. در این عملیات علیرغم فداکاری و از خود گذشتگی شهید سید محمد حسین علم الهدی و نیروهایش در نهایت هویزه به دست اشغالگران بعثی افتاد.

عملیات نصر (هویزه) صبح روز 15 دی ماه 1359 با حمله هماهنگ شده نیروهای ایرانی به مواضع دشمن آغاز شد. نیروهای عمل کننده توانستند مناطق جنوبی کرخه کور را آزاد ساخته و ضربات محکمی بر نیروی دشمن وارد آورند. نیروهای عراقی که شدیداً غافلگیر شده بودند با به جا گذاشتن توپخانه خود به دو کیلومتری جنوب کرخه کور عقب‌نشینی کردند و در حدود 8000 نفر از افراد آنها به اسارت در آمدند. لیکن به دلیل تأخیر نیروهای محور کارون در عبور از این رودخانه و برخورد آنها به میدان مین پادگان حمید و منطقه جفیر که عقبه دشمن محسوب می‌شدند و از اهداف مرحله اول بودند دست نخورده در اختیار دشمن باقی ماندند.

طبق طرح عملیات مرحله دوم حمله روز بعد، ساعت 8 صبح شروع شد. نیروهای زرهی و پیاده به سوی پادگان حمید و منطقه جفیر اقدام به پیشروی کردند. در مقابل تعدادی از تانک‌های دشمن با آرایش نظامی جناح جنوبی لشکر زرهی 16 را مورد تهدید قرار دادند. یگانهای عراقی با وجود ضربات سختی که روز قبل متحمل شده بودند با در دست داشتن پادگان حمید از توان پشتیبانی و تحرک بالایی برخوردار بودند.

نیروهای خودی سرمست از پیروزی اولیه، دشمن را دست کم گرفته و از تثبیت مواضع جدید غافل شده و تلاشی در تحکیم موقعیت بدست آمده به عمل نیاوردند، سنگری ایجاد نکرده و خاکریزی بر پا نداشتند. از روز قبل تانک‌های عراقی در صحنه باقی مانده و برخی افراد به جمع‌آوری غنائم مشغول شدند. فقدان تجربه در مقابل ضد حمله و کمبود مهمات و ضعف تدارکات دست در دست هم داده و موازنه قدرت را در صحنه نبرد به ضرر نیروهای خودی دگرگون ساخت.

در ساعت 11 کل نیروهای لشکر 16 زیر آتش شدید توپخانه دشمن قرار گرفت و در غرب سوسنگرد نیروهای دشمن به حرکت در آمدند حضور هواپیماهای دشمن در آسمان منطقه و بمباران مواضع نیروهای خودی اوضاع را برآشفت. تانک‌های عراق به هزار متری محل استقرار تیپ رسیدند. شدیدترین جنگ تانک‌ها در طول جنگ بین لشکر 16 زرهی و لشکر 9 زرهی دشمن درگرفت و تا ساعت4 بعدازظهر ادامه یافت. در این ساعت فرمانده گردان زرهی جهت تجدید قوا و اقدام مجدد، دستور یک خیز عقب‌نشینی را صادر کرد که با رسیدن دستور به گردان تمام نیروهای زرهی مستقر در منطقه به سرعت صحنه را ترک کرده و به جای یک گام چندین گام عقب نشستند. در این موقع که نظم نیروها به هم ریخته بود هواپیماهای نیروی هوایی ارتش در‌آسمان منطقه ظاهر شده و اشتباهاً به جای مواضع دشمن نیروهای خودی را بمباران کردند که اوضاع را بدتر کرد.

نیروهای پیاده سپاه که حدود 5/1 کیلومتر جلوتر از تانک‌ها مشغول جنگ بودند از این دستور خبر نداشتند و علاوه بر فاصله فوق دو عامل دیگر هم در عدم آگاهی آنها موثر بود یکی گردو غبار صحنه نبرد که دید نیروهای پیاده را بسیار کاهش داده بود و دیگری عقب‌نشینی نیروهای زرهی با به جا گذاشتن تانک‌ها در صحنه نبرد که از دور نشان می‌داد. آنها هنوز در حال مقاومت هستند. به این ترتیب با این عقب‌نشینی نیروهای سپاهی در منطقه جامانده وبه محاصره تانک‌های دشمن در آمدند.

مسعود انصاری یک از بازماندگان این حمله می‌نویسد:

«تعدادی از تانک‌های چیفین در صحنه بودند و ما خیال می‌کردیم که ارتش هنوز دارد مقاومت می‌کند... یکی از تانک‌های عراقی در جاده به بیست سی‌متری ما رسید، حسین[علم‌الهدی] با اشاره به من گفت: «برج تانک را بزن». من هم زدم و خود حسین هم زد. دو تا تانک دیگر نیز با آرپی‌چی زده شد و برای چند دقیقه پیشروی آنها متوقف گردید. در این عملیات با وجود اینکه ما بی‌سیم داشتیم ارتش عقب‌نشینی‌اش را به ما خبر نداد. من خودم چندین بار معرف لشکر را صدا زدم که جریان چیست؟ گفت «به گوش باش» چند بار دیگر صدا زدم گفت: «تیپ 1 دارد تغییر موضع می‌دهد.» بعد از چند دقیقه دیگر ارتباط با قطع شده بود تا اینکه محاصره شدیم. همه بچه‌ها مقاومت کردند. چنانکه در کانال کوچکی کانال کوچکی کنار جاده بیش از 50 نفر شهید شدند.»

اعلم الهدی

محمدرضا باستی یکی دیگر از بازماندگان حماسه هویزه در خاطرات خود در مورد حوادث این محاصره و خروج از آن می‌نویسد:
«حسین و محسن به من گفتند: شما آر‌پی‌جی ندارید، بروید که کشته می‌شوید. درست یادم نیست حسین خودش آر‌پی‌جی داشت یا نه. خلاصه او ما را روانه کرد که در آنجا نمائیم ما حدود 100 متر بیشتر نرفته بودیم که برگشتیم پشت سربچه‌ها را ببینیم. دیدیم حسین یک گلوله آر.‌پی‌.جی به طرف تانک عراقی شلیک کرد که حدود یک متر از بالای تانک رد شد. تانک‌ها همچنان جلو می‌آمدند که بچه‌ها یکی از آنها را زدند و بقیه سرجایشان متوقف شدند ما حدود 300 متر عقب آمده بودیم که یک مرتبه دیدیم تانک‌های عراقی از طرف راست جاده (سمت هویزه) به سوی مواضع ما می‌آیند... ما محاصره شده بودیم. رگبار تانک‌ها قطع نمی‌شد. بچه‌ها یکی ‌یکی‌ داستند تیر می‌خورد. خون از بدن آنها سرازیر بود. بچه‌ها سینه‌خیز جلو می‌آمدند. در این حال مسعود انصاری هم داشت خودش را جو می‌کشید. از او سراغ حسین، محسن و جمال را گرفتن و او گفت: آنها را به رگبار بستند و هر سه شهید شدند.»

دانشجوهای پیرو خط امام به فرماندهی سید محمد حسین علم الهدی خون تازه ای بودند که در ابتدای جنگ به نیروی نظامی تزریق شدند. آن ها در عملیات نصر، 15 دی ماه 59، شرکت کردند و برای اوّلین بار تعداد زیادی از عراقی ها را اسیر کردند.

یاران حسین آن قدر در دل دشمن پیش رفتند که حمایت و پشتیبانی از آن ها سخت شد. عراقی ها آن ها را محاصره و شهید کردند و تانک های عراقی از روی جنازه شان رد شدند و همان جا شد مزارشان.

در این حماسه حدود 140 نفر از نیروهای مومن، متعهد، تحصیل کرده و انقلابی از اعضای سپاه و بسیج که تعدادی از آنها از دانشجویان پیرو خط اما بودند به شهادت رسیده و تعدادی نیز با تن مجروح و با استفاده از تاریکی شب خود را به نیروهای خودی رساندند تا به عنوان پیام‌آوران حماسه هویزه رسالت سنگین‌تری را بر دوش بگیرند.

هویزه در مرحله ی دوم عملیات بیت المقدس، آزاد شد. آن هایی که توانسته بودند در جریان محاصره عقب بیایند، محل درگیری ها را مشخص کردند و به یاد شهیدان پرچم هایی آن جا نصب کردند و بقایای جنازه ی مطهر شهدا را همان جا به خاک سپردند.

یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.

منبع:  پایگاه خبری فرهنگ انقلاب اسلامی






برچسب ها : اعلم الهدی  ,
      
روز شهادت دکتر مصطفی چمران ... 

چمران

مصطفی گفت: من فردا شهید می شوم. خیال کردم شوخی می کند. گفتم: مگر شهادت دست شماست؟ گفت: نه، من از خدا خواستم و می دانم خدا به خواست من جواب می دهد؛ ولی من می خواهم شما رضایت بدهید. من فردا از اینجا می روم، می خواهم با رضایت کامل تو باشد. و آخر رضایتم را گرفت.

من، نمی دانستم چه طور شد که رضایت دادم.


صبح که مصطفی خواست برود، من مثل همیشه لباس و اسلحه اش را آماده کردم و برای راه، آب سرد به دستش دادم. مصطفی رفت، من برگشتم داخل. کلید برق را که زدم، چراغ اتاق روشن و خاموش شد انگار سوخت. من فکر کردم یعنی امروز دیگر مصطفی شهید می شود؟

... مصطفی هرگز شوخی نمی کرد. یقین کردم که مصطفی امروز برود، دیگر بر نمی گردد.دویدم کلت کوچکم را برداشتم. نیتم این بود که مصطفی را بزنم، بزنم به پایش تا نرود. اما دیگر مصطفی رفته بود و من نمی دانستم چکار کنم.

چمران

نزدیک ظهر، تلفن زنگ زد و گفتند: دکتر زخمی شده. بعد بچه ها آمدند که ما را به بیمارستان ببرند. من بیمارستان را می شناختم، آنجا کار می کردم. وارد حیاط که شدیم من به سمت سردخانه رفتم می دانستم مصطفی شهید شده و یادم هست آن لحظه که جسدش را دیدم گفتم: « اللهم تقبل منا هذاالقربان» وقتی دیدم مصطفی در سردخانه خوابیده و آرامش کامل داشت، احساس کردم که پس از آن همه سختی، دارد استراحت می کند.

تلخیص از کتاب: چمران به روایت همسر شهید، ص 47

منبع: لبخندهای خاکی

یاد و خاطرهمه حماسه سازان هشت سال دفاع مقدس گرامی باد...

چمران

نثار شادی روح شهداء و امام شهداء صلوات...




برچسب ها : چمران  ,
      
جنگ وارونه 

 

جنگ اگر وارونه شخصی خوانده گنجش می شود

مال مردم مرغ  بریان و برنجش می شود

 

بیست واندی سال بگذشت از زمان جبهه ها

حج او را گر شماری بیست و پنجش می شود

 

آن قدر بر گردنش دین شهیدان را کشید

دین اوآخر سبب بر این قولنجش می شود

 

آن مدیری که اتاقش پر ز عکس جبهه هاست

حضرت منشی چرا مانوس کنجش می شود

 

سالها از مردن خواننده هایش رد شده

به !چه آهنگی به جای طبل و سنجش می شود

 

او هزاران بیت از این شعرها را حفظ هست

بار دیگر خاطرش یک خورده  رنجش می شود

 

آن شهیدی را که خمپاره زبانش را گرفت

شعرما شاید کمی مرهم به رنجش می شود

 

ای مدیران نیک بر اعمال خود دقت کنید

در قیامت با شهیدان کار، سنجش می شود

 

                                                                                       ع.ط.رها




برچسب ها : جنگ واررنه  ,
      
اندر مصائب سربازی 

آخرین بار که دیدمش موقع خداحافظی بعد از بازگشت از سفر راهیان نور پارسال بود. بعد مدتی نسبتا طولانی که از او خبر نداشتم خواستم با او تماس بگیرم و از احوالش جویا شوم. دانشجوی ترم آخر رشته فناوری اطلاعات بود. بعد از احوال‌پرسیِ معمول ، چون می‌دانستم درسش دارد تمام می‌شود ، از او پرسیدم چه خبر !؟ چکار میکنی !؟ گفت: انشاالله میخواست بعد از پایان تحصیل برای چند ماه (با حساب کسری خدمت) به سربازی برود و سپس کار و ازدواج!. به او گفتم : مگر خبر نداری قانون خدمت سربازی تغییر کرده و سربازی شده 21 ماه !؟. تازه بدون در نظر گرفتن دوره آموزشی!. دوستم بعد از شنیدن این حرف من ، بعد از چند لحظه سکوت ، آهی کشید که انگار تیر به قلبش خورده!. گفت: ای بابا! ، با این خبری که دادی کل برنامه زندگیم بهم می‌خورد که. تازه داشتم کار مناسبی پیدا می‌کردم و چند ماه دیگر هم قرار بود به خواستگاری بروم و ...

  سالهای زیادی است که سربازی به یکی از مشکلات اصلی پسران در جامعه ما تبدیل شده است و داستان دوست من یکی از این نمونه‌ها است. سربازی به شیوه غلط فعلی و با مدت زمان بسیار طولانی منشا? بسیاری از مشکلات و ناهنجاریهای اجتماعی و فرهنگی است که شاید خیلی از ما فکرش را هم نمی‌کنیم. برای مثال فرض کنید، پسرهایی را که از سالهای دوم و سوم دبیرستان کم‌کم به فکر سربازی می‌افتند و به این فکر هستند که اگر در کنکور قبول نشوند باید به سربازی بروند و این مشغله فکری بخش زیادی از فکر آنها را به خود مشغول میکند. در پی آن سالانه شاهد این هستیم ده‌ها و بلکه صدها هزار نفر از پسرهای جامعه ما از هر راهی مثل رد شدن به عمد در سالهای دبیرستان و پیش دانشگاهی یا دوباره کنکور دادن در سال بعد و راههای عجیب دیگر استفاده می‌کنند تا حتی شده یک سال دیرتر به سربازی بروند و به این شکل فقط سالانه به اندازه صدها هزار سال از بهترین سالهای عمر جوانهای ما به راحتی هدر می‌رود.

  آن کسانی هم که به دانشگاه می‌روند بعد از پایان تحصیل با مشکلات زیادی رو به رو هستند. از یک سوء سنشان بالا می‌رود، دیگر خبری از پول توجیبی پدر نیست، به سن ازدواج رسیده اند و پسرها باید به خواستگاری بروند و فشار خانواده هم هست. اینچنین، پسرها می‌مانند و شرمندگی و جیبهای خالی. کار پر درآمدی که با تکیه بر آن بتوان به فکر ازدواج بود هم که به راحتی گیر نمی‌آید و سربازی هم در پیش رو است. پسر اگر به سربازی برود بعد از بازگشت 26-27 سال سن دارد و جیبهایش هم خالی است و در این شرایط در برابر نیاز ازدواج 2 راه دارد. اگر اعتقادات دینی‌اش ضعیف باشد باید نیازهایش را از راه حرام و در کف خیابان برطرف کند و یا برای ازدواج معمولا به سراغ دخترهای یک نسل بعد از خود میرود. چون به نظر خیلی از پسرها در این سن دخترهای هم سن و سال خودشان مورد پسندشان نیست و بدردشان نمیخورد!. از آن سوء این یعنی نسل قبلی دخترهای هم سن آن پسرها که بیشترشان دارای تحصیلات دانشگاهی هم هستند به نوعی به یک نسل سوخته تبدیل می‌شوند که شانس ازدواجشان پایین می‌آید.

  این دخترها هم که افق روشنی برای آینده خود و ازدواج نمی‌بینید ، اگر از پایه‌های دینی قوی‌ای برخوردار نباشد ، از هر راهی مثل، بدحجابی و عمل‌های زیبایی و آرایش و در مجموع خودنمایی استفاده میکند تا توجه کسی را به خود جلب کند تا شاید بتواند ازدواج کند. وگرنه باید در خانه پدر بنشیدند و منتظر بمانند. این فقط یک نمونه از مهضلات امروزی سربازی بود.

  در کل ، آنها که به سربازی می‌روند با محاسبه زمان معطلی برای اعزام بین 2 تا 3 سال نسبت به دختران از کار و زندگی عقب می‌مانند. آنها هم که به هر دلیل به خدمت نمی‌روند به عنوان سرباز غائب به حاشیه اجتماع رانده می‌شوند و از بسیاری حقوق اجتماعی و از جمله حق تحصیل در دانشگاه ، استخدام در ادارات دولتی و خیلی از خدمات اجتماعی محروم می‌شوند. بعضی وقتها شاید خیلی از ما دیده باشیم که بعضی‌ها برای اینکه به سربازی نروند بلاهایی مثل، افزایش زیاد وزن، کشیدن دندانها ، ایجاد معلولیت جزئی و ... به سر خود می‌آورند. حتی شاهد بوده ایم که پدر و مادری برای این که فرزندشان به سربازی نرود، از هم طلاق گرفته اند!!.

  اینکه امروزه سربازی امری آسیب‌زا در زندگی اجتماعی بیشتر پسرها است (نمی‌گوییم همه پسرها) نه فقط از طرف عموم مردم مورد قبول قرار گرفته ، بلکه حتی در بین نخبگان نیز افراد زیادی هستند که به مشکل آفرینی سربازی در زندگی امروز جوانان اعتراف کرده اند و به آثار و تبعات ادامه وضع فعلی برای کشور هشدار داده اند. برخی از این آثار و تبعات منفی آن را امروزه در کاهش تعداد پسران در دانشگاه و افزایش سن ازدواج در سطح جامعه و وضوح می‌بینیم. اما با این وجود به جای کاهش یا لغو آن ، چند ماه هم به مدت خدمت سربازی اضافه میشود!. هشدار داده میشود که بخاطر مسائل و مشکلاتی مثل سربازی ، گرانی، بیکاری ، تورم، مشکل مسکن و البته قوانین پوسیده و تاریخ مصرف گذشته، نظام خانواده در حال فروپاشی است ، اما هر کدام را که می‌خواهیم درست کنیم گروهی که منافع خود را در خطر می‌بیند در برابر تغییر مقاومت می‌کند.

  خدمت سربازی به روش فعلی یک سیستم قدیمی، غلط ، غیرمؤثر و پرهزینه برای کشورمان است. برای حرفهایم دلایلی دارم که خدمتتان ارائه می دهم:

  1- قدیمی بودن سیستم خدمت سربازی: قانون سربازی ، بیش از 70 سال قدمت دارد و رضاخان بود که سربازی را در ایران ایجاد کرد. قانون سربازی مربوط به دوره‌ی خاص سیاسی ، اجتماعی،‌ فرهنگی و اقتصادی ایران است که شاید آن موقع می‌توانست توجیه‌گر نظام سربازگیری اجباری باشد. اما تکامل اجتماعی، سیاسی،‌ فرهنگی،‌ اقتصادی و نظامی امروز ایران و جهان ، ‌اینگونه پدیده‌ها را ناکارآمد ساخته است. ضمناً گاهی شنیده می‌شود که بعضی‌ها میگویند "خدمت مقدس سربازی!!". سوالی که اینجا پیش می‌آید این است که چطور ممکن است فردی مثل رضاخان با آن شخصیت منفی یک پدیده مقدس را به وجود آورده باشد!؟. اگر بخواهیم به این شکل نگاه گنیم ، باید همه مقدس باشند!. پس سربازی پدیده‌ای مقدس نیست.

  2- در مدت 50 سال گذشته ، هروقت یک جوان از روستا یا شهر ، به عنوان سرباز به درون پادگان می‌رفت ،‌ محیط نظامی برای او جذابیت زیادی می‌توانست داشته باشد. زیرا سرباز غیر از آموزش نظامی در پادگان درس زندگی را می‌آموخت و به قول معروف مرد میشد که برای پس از پایان خدمت سربازی او نیز می‌توانست بسیار مؤثر و مفید باشد. ولی امروزه با تحولات فرهنگی و اجتماعی در جامعه ، به ندرت می‌توان پذیرفت که یک جوان امروزی در برابر هزینه‌ کردن بهترین سالهای زندگیش یعنی جوانی ،‌ از محیط سربازخانه و پادگان چیز آنچنان مفیدی بدست بیاورد تا برای پس از پایان سربازی‌اش مفید باشد.

  در واقع دیروز سربازها با دست خالی به سربازی می‌آمدند و زمانی که می‌رفتند ، با یک شخصیت شکل گرفته در سربازی از پادگان می‌رفتند. ولی امروزه یک جوان ، عموما با شخصیت شکل گرفته تحت تأثیر محیط خانواده،‌ مدرسه، رسانه، دانشگاه ، اینترنت و ... وارد دوره خدمت سربازی می‌شود و جایی برای شکل دهی به شخصیت او باقی نمی‌ماند. با این حساب،‌ باید گفت که زندگی در شرایط خدمت وظیفه عمومی ، الهام بخش جوان امروزی ما نیست و چیزی بر آنها نمی‌افزاید.

  3- در بخش نظامی هم نوع تهدیدها کاملا تغییر کرده است. پس از جنگ برای اشغال عراق از سوی غرب به رهبری آمریکا در سال 1382 و همچنین جنگ حزب الله لبنان و اسرائیل در تابستان 1385، به گفته خیلی از کارشناسان نتایج بررسی‌ها نشان داد که عصر استفاده از سربازهای غیرمتخصص و اجباری تمام شده است. امروزه ، عصر جنگ‌های سایبری ، تهدیدهای نرم ، نیمه سخت و سخت ، کاملا نیازمند نیروهای مسلح متخصص و حرفه‌ای است.

  4- از دیگر سوء بخش عمده‌ای از جوانان در خدمت سربازی، بر خلاف آنچه باید باشد ، در مشاغل دفاعی و رزمی یا پشتیبانی خدمت نمی‌کنند ، بلکه در 80درصد مواقع شاهد هستیم که سربازها درگیر مشاغل خدماتی می‌شوند که به هیچ وجه مقرون به صرفه نیست. از هر جهت که ببینیم ، چه از بعد فرهنگی ، علمی ، اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی و ... ، اصلا درست نیست که دو سال از بهترین سالهای عمر یک جوان که میتواند به علم آموزی یا انجام یک کار مفید سپری شود در آبدارخانه ، آشپزخانه ،‌ انبار و تعمیرگاهِ پادگانها سپری شود. خسارت منابع انسانی در این خصوص غیر قابل تصور است. به ویژه عقب ماندگی گسترده فرد در زندگی آتی خود. باور کنید این کارها هزینه‌ی بسیار زیادی برای کشور دارد.

  5- در کشوری که به گفته خود مسئولین ، بیش از 10 میلیون بسیجی و نیروی داوطلب ، آموزش دیده و آماده نبرد دارد ،‌ دیگر چه نیازی هست که در یک موازی کاریِ پر هزینه !؟ مطمئن باشید در هر منازعه نظامی آینده ، همانند آنچه در هشت سال دفاع مقدس نشان داده شد ، اگر تنها یک میلیون نفر از بسیجیان ما در صحنه نبرد حاضر شوند ، براحتی و با کیفیت بیشتر به دلیل وجود نیروی ایمان و اعتقادات بیشتر ، می‌توانند هر تهدیدی در حد تهدید کشورهای غربی و ناتو را هم خنثی کنند.

  می‌بینیم که با نکاتی که در بالا به آنها اشاره شد ، هزینه‌ی مادی و معنوی آنچه خدمت وظیفه عمومی نامیده می‌شود نسبت به فوائدش تا چه اندازه بالا است. میتوان پیش‌بینی کرد که این مسأله تا چند سال دیگر تبعات فرهنگی و اجتماعی زیادی بر منابع انسانی کشور خواهد گذاشت. لذا طی یک طرح کارشناسی یا باید قوانین و مقررات سربازی تغییر کند یا اینکه مثلا دختران هم به نوعی سربازی اعزام شوند و مشابه این گزاره‌ها ، که این سومی نمی‌شود. اساسا اصل موجودیت اینگونه سربازی امروزه موضوعیت ندارد. حداقل سربازی با این عرض و طول و با این مدت طولانی و این قشونکشی و هزینه گسترده ، چندان به صلاح کشور نیست.

  اگر در تاریخ اسلام هم بنگریم ، اینگونه شاهد رفتن جوانان به خدمت سربازی نبوده‌ایم. مثلا هر وقت در زمان پیامبر اکرم یا حضرت علی (ع) اگر قرار بود جنگی رخ دهد ، از بین نظامیان و نیروهای داوطلب (بسیج عمومی) عده‌ای به جنگ میرفتند. در مجموع ، شاید بهتر است به فکر تبعات منفی اجتماعی و فرهنگی خدمت سربازی هم باشیم و همانطور که خدمت سربازی در خیلی از کشورهای جهان لغو شده است ، ما هم به فکر ارتش و سازماندهی نظامی حرفه‌ای باشیم.




برچسب ها : سربازی  ,
      



برچسب ها : المپیک2012  ,
      

  منبع:نیروی امنیتی




برچسب ها : فراماسونری  ,
      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >



پیامهای عمومی ارسال شده

+ سلام بعد از حدود یک سال برگشتم. نمیدونم چی شد که هوس کردم به پارسی بلاگ سر بزنم. شاید باورتون نشه ولی حتی یادم نبود که قالب وبلاگم چیه.خلاصه ش کنم همه ش تقصیر فضاهای مجازی جدیده و بعدش بی ظرفیتی خودم



+ خیلی جالب است اسرائیل با دستان خود مجاهدانی را از سراسر عالم در نزدیکی مرزهای خود جمع کرده که دشمن اصلی خود را صهیونیزم میدانند و نه ارهاب و تکفیر... حالا میفهمم که چرا راه قدس از کربلا میگذرد و اسرائیل روز به روز نا امن تر میشود...



+ در تاریخ ثبت شد: رییس جمهوری که آمده بود تا اعتبار را به پاسپورت ایرانی بازگرداند، حتی نتوانست معاون سیاسی دفتر خودش را به عنوان نماینده ایران راهی آمریکا کند و آمریکایی ها که در این یک سال فهمیده اند به خاطر انفعال در دیپلماسی دولت یازدهم، علاوه بر افزایش تحریم ها باید تحقیرها را هم علیه ایران زیاد کنند، به حمید ابوطالبی ویزای ورود به خاک کشورشان را ندادند.

+ کی میگه تهران گرون ترین شهر دنیاست؟الآن میدونید سوراخ موش تو تل آویو چنده؟=)



+ به نظرم 9دی برای بسیجی ها تبریک و گرامیداشت ندارد.اگر بصیرتی بود نباید کار تا 9دی طول میکشید ولی خدا با بغض و گریه در تریبون عمومی دست به دامن امام زمان شود و... ننگی ست تا ابد بر پیشانی امت.خدا ببخشد



+ خدایا عجب از آدمی که نشانه‌ هایت را می بیند و انکارت می کند و عجب از تو که انکارش را میبینی و مهربانی میکنی !!!

+ یارب اگر نگذری از جرم و گناهم چه کنم ؟ ندهی گر به در خویش پناهم چه کنم ؟ گر برانی و نخوانی و کنی نومیدم به که روی آورم و حاجت ز که خواهم ؛ چه کنم ؟

+ یه سوال بد جور ذهنم رو مشغول کرده اونم اینکه طرفدارای سید صادق شیرازی الان دقیقا کجای عراق دارن میجنگن؟



+ حسن(ع)گوشواره عرش است که در کوچه ها بر روی خاک افتاد.شهادت حضرت فاطمه(س) تسلیت باد



+ سلام اسم حسابم تو پارسی یار رو چه طور میتونم تغییر بدم؟